کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذلال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذلال
لغتنامه دهخدا
ذلال . [ ذِ ] (ع اِ) ج ِ ذلیل . چنانکه اذلة. و اذلاّء.
-
واژههای همآوا
-
ظلال
لغتنامه دهخدا
ظلال . [ ظَ ] (ع اِ) هر آنچه سایه افکند بر تو مثل ابر و کوه و غیره . || سایه ٔ ابر.(آنندراج ). || جای سایه دار. (آنندراج ).
-
ظلال
لغتنامه دهخدا
ظلال . [ ظَل ْ لا / ظَ ] (اِخ ) آبی است نزدیک ربذة و به قول بعضی وادیی است در شربّة. ابوعبید گوید: ظلال ُ سَوان ، به جانب چپ طخفة وقتی که به سوی مکه روی کنی و متعلق به بنی جعفربن کلاب است . این کلمه را به طاء مهمله نیز نوشته اند. رجوع به معجم البلدان...
-
ظلال
لغتنامه دهخدا
ظلال . [ ظِ ] (ع اِ) سایبان . || بهشت . || بستان . || سایه ٔ ابر. || ظلال البحر؛ موجهای دریا. || ج ِ ظِل ّ و ظُلّة : عشق ربانی است خورشید کمال امر نور اوست خلقان چون ظلال . مولوی .آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی آمده مجموع در ظلال محمد. سعدی .ظلال و ظ...
-
زلال
فرهنگ نامها
(تلفظ: zolāl) (عربی) صاف و شفاف ؛ (به مجاز) آب صاف و گوارا .
-
زلال
واژگان مترادف و متضاد
پاک، روشن، شفاف، صاف، صافی، گوارا
-
ضلال
واژگان مترادف و متضاد
انحراف، گمراهی ≠ هدی
-
ظلال
واژگان مترادف و متضاد
۱. سایهها ۲. سایبانها ۳. اشباح
-
زلال
فرهنگ فارسی معین
(زُ) [ ع . ] (ص .) آب صاف و گوارا.
-
ضلال
فرهنگ فارسی معین
(ضَ) [ ع . ] (مص ل .) گمراه شدن .
-
ظلال
فرهنگ فارسی معین
(ظِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سایبان . 2 - سایة ابر.
-
ظلال
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) جِ ظل ؛ سایه ها.
-
زلال
لغتنامه دهخدا
زلال . [ زِ / زُ ] (ع ص ) هر مایع صاف بی دُرد و روشن و صاف از هر مایعی ... (ناظم الاطباء) : دُر در صدف اگر ز لطافت کند سخن برگ گل است جلوه کنان در می زلال . بابافغانی (از آنندراج ).نیست بزم زمانه عیش و صفاشیشه گردون می زلال آلود. حضرت شیخ (از آنندراج...
-
زلال
لغتنامه دهخدا
زلال . [ زُ ] (اِ) کرمی را گویند که در میان برف بهم رسد و آن پرده ای است پر از آب صاف و آن آب را زلال خوانند و آن کرم را اندک حیاتی و حرکت مذبوحی هست و زلال بمعنی صاف عربی است . (برهان ). کرمی که در میان برف به هم رسد و در میان آن آب صاف باشد و آن را...