کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذلاقت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ذلاقت
/za(e)lāqat/
معنی
تیززبان شدن؛ فصیح شدن؛ فصاحت؛ تیززبانی؛ زبانآوری؛ گشادهزبانی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذلاقت
فرهنگ فارسی معین
(ذَ قَ) [ ع . ذلاقة ] (اِمص .) فصاحت ، شیوایی گفتار.
-
ذلاقت
لغتنامه دهخدا
ذلاقت . [ ذَ ق َ ] (ع اِمص ) ذَلَق . تیززبانی . فصاحت . زبان آوری . طلاقت . گشاده زبانی . گشادگی زبان . (مهذب الاسماء). || (مص ) ذلاقت لسان ؛ تیز و فصیح شدن زبان . || تیززبان شدن . فصیح شدن : جماعتی که مجتمعآن مقام و مستمع آن کلام بودند از فصاحت آن س...
-
ذلاقت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ذلاقة] [قدیمی] za(e)lāqat تیززبان شدن؛ فصیح شدن؛ فصاحت؛ تیززبانی؛ زبانآوری؛ گشادهزبانی.
-
واژههای همآوا
-
زلاقة
لغتنامه دهخدا
زلاقة. [ زَ ق َ ] (اِخ ) زمینی است به قرطبه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به معجم البلدان شود. || نهری است به واسط. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
زلاقة
لغتنامه دهخدا
زلاقة. [ زَ ق َ ] (ع اِ) جای لغزان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || حروف زلاقه عبارت است از: ب ، ر، ف ، ل ، م ، ن . (المزهر ص 160، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
تیززبانی
لغتنامه دهخدا
تیززبانی . [تیزْ، زَ ] (حامص مرکب ) ذلیق . ذلاقت . طلاقت . فصاحت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
لباقة
لغتنامه دهخدا
لباقة. [ ل َ ق َ ] (ع مص ) زیرک و ترزفان شدن . (تاج المصادر). حذاقت . زیرک و ماهر و چرب زبان گردیدن . (منتهی الارب ) : حال ذلاقت و لباقة و ظرافت و لطافت او بر رأی سلطان عرض کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 435). || (اِمص ) زیبایی در شمایل .
-
مذلق
لغتنامه دهخدا
مذلق . [ م ُ ذَل ْ ل ِ ] (ع ص )تیزکننده ٔ کارد. (آنندراج ). نعت فاعلی است از تذلیق به معنی تیز کردن لبه ٔ کارد و جز آن . رجوع به تذلیق شود. || آنکه آماده می کند و حاضر می سازد زبان آور در سخنوری را. (ناظم الاطباء). در مآخذ دسترس ما تذلیق بدین معنی نی...
-
بلادت
لغتنامه دهخدا
بلادت . [ ب َ دَ ] (از ع ، اِمص ) بلادة. کندذهنی . (غیاث اللغات ). کندهوشی . دیریابی . کندذهنی . کودنی . مقابل ذکاء و فطنت . (فرهنگ فارسی معین ). کندی . کورذهنی . سستی خاطر. غباوت . کاهلی . کندی در علوم و امثال آن : بلادت حیاء او به ذلاقت فصاحت متحلی...
-
طلاقت
لغتنامه دهخدا
طلاقت . [ طَ ق َ ] (ع مص ) گشادگی زبان . (مهذب الاسماء). ذلاقت . گشاده زبانی . فصاحت . گشاده زبان شدن . (زوزنی ) (منتخب اللغات ). تیزی زبان . زبان آوری . طلاق . تیززبان شدن . تیززبانی . لقلقه . (غیاث ) (آنندراج ). || گشاده روی شدن . (تاج المصادر) (من...
-
ذلق
لغتنامه دهخدا
ذلق . [ ذَ ] (ع اِ) مجرای محور در بکرة. گذرگاه محور میان بکرة. (مهذب الاسماء). || تیزی زبان . (دهار). || تیزی سنان . || تیزنای زفان . (مهذب الاسماء). تیزنای زبان . || تیزی هر چیزی . ذلاقت . || (ص ) لسان ذلق ؛ زبان تیز و فصیح . لسان طلق ذلق ؛ زبانی تی...
-
ذلق
لغتنامه دهخدا
ذلق . [ ذَ ل َ / ذَ ] (ع مص ) ذلاقت . تیز شدن سنان یا کارد و مانند آن . تیززبانی . تیز شدن زفان و سنان . (تاج المصادر بیهقی ). ذَلق لسان و ذَلَق لسان تیز و فصیح گردیدن زبان . تیززبان شدن . (زوزنی ). || بی آرامی . بی آرام شدن . (تاج المصادر بیهقی ). |...
-
حروف ذلاقه
لغتنامه دهخدا
حروف ذلاقه . [ ح ُ ف ِ ذَل ْ لا ق َ / ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شش حرف است : م . ر. ب . ن . ف . ل . و هیچ اسم رباعی یا خماسی از آنها خالی نبود، مگر استثناءً و شاذاً مانند عسجد، دهدقة، زهزقة، عسطوس . و جز این شش حرف را مصمتة نامند. (از کشاف اصطلاح...