کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذعط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذعط
لغتنامه دهخدا
ذعط. [ ذَ ] (ع مص )سبک گلو بریدن کسی را یا عام ّ است . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
ذات
واژگان مترادف و متضاد
اصل، جبلت، جوهر، خمیره، سرشت، شخص، طبیعت، طینت، فطرت، کنه، گوهر، نهاد
-
ذات
فرهنگ واژههای سره
خیم، نهاد، سرشت
-
ذات
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] 1 - (پش .) پیشوندی است به معنای صاحب ، دارنده . مؤنثِ «ذو». 2 - (اِ.) حقیقت هر چیز.3 - فطرت ، جبلت . ~4 - جسم . 5 - جوهر، گوهر.
-
ذات
لغتنامه دهخدا
ذات . (ع اِ) تأنیث ذو. صاحب . مالک . دارا. خداوند. و تثنیه ٔ آن ذواتا. و ج ، ذوات : امراءة ذات مال . || مؤلف آنندراج آرد: ذات : بالفتح ، بمعنی صاحب و خداوند و به معنی هستی و حقیقت هر چیز و نفس هر شی ٔ و مؤنث ذو. و در اصطلاح سالکان ذات را به اعتبار...
-
ذعت
لغتنامه دهخدا
ذعت . [ ذَ ] (ع مص ) خَوَه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خفه کردن . خَبَه کردن . سخت خبه کردن کسی را. (منتهی الارب ). || مالیدن در خاک کسی را. || راندن . سخت راندن .
-
زعط
لغتنامه دهخدا
زعط. [ زَ ] (ع مص ) خبه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) خفه کردن کسی را. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || بانگ کردن خر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زآط
لغتنامه دهخدا
زآط. [ زِ] (ع مص ) سخت بانگ و خروش کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِ) زنگله ای است که بر اسب و شتر آویزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یا آنکه زئاط جلجل است . و این ماده تنها در کتاب عباد بنقل از ابن عباد آمده است . (از اقرب ا...
-
ضعط
لغتنامه دهخدا
ضعط. [ ض َ ] (ع مص ) ذبح کردن . (منتهی الارب ). گلو بریدن . (منتخب اللغات ).
-
ضعة
لغتنامه دهخدا
ضعة. [ ض َ ع َ / ض ِ ع َ ] (ع اِ) درختی است (هاء عوض واو است ). ج ، ضَعوات . (منتهی الارب ). || نی قلم . (مهذب الاسماء). || درختی شور. گیاهی شور. گیاهی شبیه به ثمام . || (اِمص ) فرومایگی . خست . ناکسی . (منتهی الارب ). گویند: فی حسبه ضعة؛ یعنی در تبا...
-
ضئط
لغتنامه دهخدا
ضئط. [ ض َ ءِ ] (ع ص ) آنکه در رفتن هر دو دوش و بازوان را بجنباند. (منتهی الارب ).
-
ذات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] zāt عین و جوهر و حقیقت چیزی؛ نَفْس.
-
ذَاتُ
فرهنگ واژگان قرآن
صاحب - داراي (مؤنث "ذا" مي باشد )