کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذرۀ نقطهای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ذره
واژگان مترادف و متضاد
۱. ذر ۲. مورچه
-
ذره
فرهنگ واژههای سره
خرده، ریزه
-
particle
ذره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، فیزیک، مهندسی بسپار] [شیمی، مهندسی بسپار] هر شیء ریزی که میتوان به آن جرم و یک موقعیت قابلمشاهده در فضا نسبت داد [فیزیک] 1- جسمی که گسترش فضایی و ساختار و حرکت داخلی آن قابلصرفنظر باشد 2- هر شیء ریزی که میتوان به آن جرم و یک موقعیت قابل...
-
ذره
فرهنگ فارسی معین
(ذَ رِّ) [ ع . ذرة ] (اِ.) 1 - مورچه . 2 - هر چیز بسیار ریز، هر یک از اجسام بسیار ریز که درهوا هنگام تابش نور دیده می شود. 3 - مقیاسی است معادل یک صدم جو. ج . ذر. ذرات .
-
ذرة
لغتنامه دهخدا
ذرة. [ ] (اِخ ) میرزا عبداﷲبن ملامحمدباقر. از فقها و شعرای متأخر ایران است وی به اصفهان اقامت داشت هنگام محاصره آن شهر بقصبه ٔ خرم آباد هجرت و بدانجا توطن گزید و در 1137 هم بدانجا وفات کرد. او راست :آرایشی به هر خس و خار از بهار ماندنخل حیات ماست که...
-
ذرة
لغتنامه دهخدا
ذرة. [ ](اِخ ) شاعری از مردم هندوستان از قوم کهتری پنجاب که بفارسی شعر میگفت رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
ذرة
لغتنامه دهخدا
ذرة. [ ذَ رَ ] (اِخ ) یاقوت گوید: عرّام بن الأصبغ السلمی گفت : سپس ، ذَرَة به خلص آرة پیوندد. و آن (یعنی ذَرَة) کوههای بسیار و بهم پیوسته است پست ، نه بلند و بر سر آن قریه ها و مزرعه هاست بنی الحارث بن بهثةبن سلیم را و کشت آن اعذاء باشد یعنی دیم و خ...
-
ذرة
لغتنامه دهخدا
ذرة. [ ذَرْ رَ ] (اِخ ) بنت معاذ. محدثه است .
-
ذرة
لغتنامه دهخدا
ذرة. [ ذَرْ رَ ] (اِخ ) مولاة ابن عباس . محدثه است .
-
ذرة
لغتنامه دهخدا
ذرة. [ ذَرْ رَ ] (اِخ ) مولاة عائشه ام ّالمؤمنین است .
-
ذرة
لغتنامه دهخدا
ذرة. [ ذَرْ رَ ] (اِخ ) نامی از نامهای مردان عرب .
-
ذرة
لغتنامه دهخدا
ذرة. [ ذَرْ رَ ] (ع اِ) مور خرد. مورچه . مورچه ٔ خرد. یک مورچه . یک مور خرد.
-
ذره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، قید) [عربی: ذرَّة، جمع: ذَرّات] zarre ۱. مقدار اندک از چیزی.۲. (اسم، فاعلی) هریک از اجسام ریزۀ پراکنده در هوا که در شعاع آفتاب دیده میشود.
-
ذَرَّةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
چيز بسيار ريز- دانههاي ريز غبار ، که در شعاع آفتاب ديده ميشود -مورچههاي ريز
-
ذره
دیکشنری فارسی به عربی
آس , حبوب , ذرة , غبار , قصاصة , قطعة , نقطة