کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذروان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذروان
لغتنامه دهخدا
ذروان . [ ذَرْ ] (اِخ ) نام جایگاهی در شعر کثیر. || نام حصنی به یمن نزدیک صنعاء. || نام چاهی بنی زریق را بمدینه .
-
واژههای مشابه
-
بئر ذروان
لغتنامه دهخدا
بئر ذروان . [ ب ِءْ رِ ذَرْ ] (اِخ ) نام چاهی در منازل بنی زریق در مدینه . و برخی گفته اند همان بئر ذی اروان است و ابن قتیبه آن را به ذواَرَوان تصحیح کرده است . و اصلی ذواروان را موضعی دیگر بر یک ساعتی مدینه دانسته است . (از معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
زروان
فرهنگ نامها
(تلفظ: zarvān) نامی در اوستا به معنی ' زمان ' و از آن فرشتهی زمانهی بیکرانه اراده شده و در رسالهی پارسی علمای اسلام به ' زمان درنگ خدای ' تعبیر شده است ؛ (در فرهنگ ایران پیش از اسلام) زروان به معنی ایزدِ زمانِ بی پایان است ؛ (در اعلام) یکی از نام...
-
زروان
فرهنگ فارسی معین
(زَ یا زُ) [ په . ] (اِ.) در اوستا چند بار زروان را در ردیف دیگر ایزدان نام برده اند و از آن فرشتة زمانة بیکرانه اراده شده است .
-
زروان
لغتنامه دهخدا
زروان . [ زَ ] (اِخ ) پرده دار و حاجب نوشیروان . (از ولف ). مردی که با جادو و تنبل پسران مهبود را به زهر کردن در طعام نوشیروان وادار ساخت و سپس خیانت او پیدا شد و به امر نوشیروان بر دار شد : یکی نامور بود زروان بنام که او رابدی بر در شاه کام کهن بود ...
-
زروان
لغتنامه دهخدا
زروان . [ زَ ] (اِخ ) زربان . زربان بزرگ . یکی از نامهای حضرت ابراهیم خلیل (ع ). (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد و زربان بزرگ شود.
-
زروان
لغتنامه دهخدا
زروان . [ زَ / زُ ] (اِ) دراوستا زروان بمعنی زمان است و بارها با کلمه ٔ (راپیثوینه ) (نیمروز) آمده برای تعیین هنگام ظهر و مکرربا کلمات «درگه » (دیردرنگ ) و «دراجه » (دراز) آمده بمعنی دیرزمانی و زمان دراز و بلند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). دهر. روزگار. ...
-
زروان
لغتنامه دهخدا
زروان . [ زَ / زُ ] (اِخ ) چند بار زروان در ردیف دیگر ایزدان نام برده شده و از آن فرشته ٔ زمانه ٔ بی کرانه اراده شده . اغلب زروان با صفات «اکرانه » (بی کرانه ) و «درغو خوذاته » آمده که در مینو خرد پازند «زروان درنگ خدای » و در رساله ٔ پارسی علمای اسل...
-
زروان
لغتنامه دهخدا
زروان . [ زَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان صحرای باغ است که در بخش مرکزی شهرستان لار واقع است و 459 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
ضروان
لغتنامه دهخدا
ضروان . [ ض َ رَ ] (اِخ ) شهرکی است نزدیک صنعاء و بنام وادئی که بهمین نام و در کنار آن واقعست موسوم گردیده و بین آن وادی و صنعا چهار فرسنگ است . یاقوت در وصف آن گوید: و هو واد ملعون حرج مشئوم حجارته تشبه انیاب الکلاب لایقدر احد یطؤه بوجه و لا سبب و ...
-
جستوجو در متن
-
ذواروان
لغتنامه دهخدا
ذواروان . [ اُ ] (اِخ ) نام جایگاهی و بدانجا چاهی است موسوم به بئر ذی اروان . و آن جایگاه را ذروان و چاه را نیز بئر ذروان نامند. و در این چاه لبیدبن اعصم یهودی رسول صلوات اﷲ علیه را جادوئی کردن میخواست .
-
رحبة
لغتنامه دهخدا
رحبة. [ رُ ب َ ] (اِخ ) چاهی است در ذی ذروان از زمین مکه به وادی کوه شَمَنْصیر. (منتهی الارب ).