کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذره بین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
beta particle
ذرۀ بتا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ذرۀ الکترون یا پوزیترون که در واپاشی بتازایی گسیل میشود
-
elementary particle, fundamental particle
ذرۀ بنیادی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، فیزیک] ذرهای که براساس دانش امروز بخشناپذیر و بدون ساختار است و درنتیجه، یکی از اجزای اصلی سازنده مادۀ است
-
magnifying glass, magnifier, simple microscope
ذرهبین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] وسیلهای که با استفاده از آن شیء مشاهدهشده بزرگتر دیده میشود
-
high-energy particle
ذرۀ پرانرژی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ذرهای که انرژی آن از انرژی جرم حالت سکونش بسیار بیشتر باشد
-
atomizer
ذرهساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] دستگاهی که عمل ذرهسازی را انجام میدهد
-
atomization 2
ذرهسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] تبدیل مواد به ذرات ریز در اندازههای 10 تا 1000 میکـرومتر
-
strange particle
ذرۀ شگفت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] هادرونی که عدد شگفتی آن صفر نیست
-
material particle
ذرۀ مادی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ← ذرۀ نقطهای
-
ذره ای
لغتنامه دهخدا
ذره ای . [ ذَرْ رَ / رِ ] (ص نسبی ) منسوب بِذرَة . || (اِ) یک ذرّه .
-
ذره پرور
لغتنامه دهخدا
ذره پرور. [ ذَرْ رَ / رِ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) تربیت کننده ٔ ذرّه . مجازاً، مربّی زیردستان و برکشنده ٔ آنان .
-
ذره پروری
لغتنامه دهخدا
ذره پروری . [ ذَرْ رَ /رِ پ َرْ وَ ] (حامص مرکب ) چگونگی و عمل ذرّه پرور.
-
ذرة صفراء
دیکشنری عربی به فارسی
ذرت , بلا ل , رنگ ذرتي , ذرت بو داده , چس فيل
-
ذره بینی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ذرهبین) [عربی. فارسی] zarrebini جانوران و چیزهای بسیارریز که جز با ذرهبین دیده نشوند: جانوران ذرهبینی.
-
ذره پرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [مجاز] zarreparvar آنکه مردم ضعیف و حقیر و زیر دستان خود را پرورش دهد و به مقام و مرتبهای برساند.
-
ذره سان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] zarresān ۱. ذرهوار؛ مانند ذره.۲. حقیر و ضعیف.