کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذربان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذربان
لغتنامه دهخدا
ذربان . (اِخ ) ابن عتیق بن تمیم الکاتب ، مکنی به ابی القاسم . حافظ ابوطاهر سلفی در معجم الشعراء از او و وی از ابوحفص الزکرمی العروضی قطعه ای از شعر زکرمی را روایت کرده است . معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 4 ص 119 س 6.
-
ذربان
لغتنامه دهخدا
ذربان . [ ذَ ] (اِخ ) موضعی است در شعر.
-
واژههای همآوا
-
ظربان
لغتنامه دهخدا
ظربان . [ ظَرِ ] (ع اِ) جانورکی است بدبوی مانند گربه گوشتخوارو موذی است و برای طعمه به لانه های مرغ و خروس و سایر پرندگان اهلی حمله میکند. مرادف های دیگر ظربان : مفرق النعم . خز. شغاره . (زمخشری ). انگورخوار. (دهار). ج ، ظرابی ّ، ظرابین ، ظِرباء و ظِ...
-
زربان
فرهنگ نامها
(تلفظ: zar bān) (مصحف زرمان) ، ← زرمان .
-
ضربان
واژگان مترادف و متضاد
تپش، زدن
-
ضربان
فرهنگ واژههای سره
تپش
-
ضربان
فرهنگ فارسی معین
(ضَ رَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) زدن (مطلق ). 2 - زدن قلب . 3 - (اِمص .) جهش ، تپش قلب .
-
زربان
لغتنامه دهخدا
زربان . [ زَ ] (اِ) پیر سالخورده را گویند. (برهان ). پیر فرتوت . (انجمن آرا) (آنندراج ). پیر سالخورده . (ناظم الاطباء). مصحف «زرمان ». (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به زر، زال و زرمان شود.
-
زربان
لغتنامه دهخدا
زربان . [ زَ ] (اِخ ) زرفان . زرمان . نام حضرت ابراهیم (ع ) است . (برهان ) (ناظم الاطباء). شیخ الانبیاء ابراهیم خلیل علیه السلام است . (انجمن آرا) (آنندراج ). بر اثر وفق دادن نابجا و تخلیط افکار ایرانی با معتقدات و اساطیر سامی «زروان » (که به زرمان و...
-
ضربان
لغتنامه دهخدا
ضربان . [ ض َ رَ ] (ع مص ، اِمص ) تپش . جنبش سخت شریان . تپیدن . زدن . (آنندراج ) : دستور طبیب است که بشناسد شریان چون باضربان باشد و چون بی ضربانست چون با ضربانست کند قوت او کم ور کم نکند بیم خناق وخفقانست . منوچهری .|| درد ریش . (مهذب الاسماء). تیر...
-
ضربان
لغتنامه دهخدا
ضربان . [ ض ُ ] (ع اِ) نامی است که در افریقیه به شیهم دهند. تشی . ضَرب . شیهم . سیخول .
-
زربان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹زرفان› [قدیمی] zarbān پیر کهنسال؛ پیر فرتوت.
-
ضربان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] zarabān ضربههای متوالی با فواصل زمانی یکسان.〈 ضربان قلب: (زیستشناسی) زدن قلب؛ تپیدن دل؛ تپش قلب.