کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذرایع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ذرایع
/zarāye'/
معنی
= ذریعه
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
دستآویزها، وسایط، وسایل
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذرایع
واژگان مترادف و متضاد
دستآویزها، وسایط، وسایل
-
ذرایع
لغتنامه دهخدا
ذرایع. [ ذَ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ ذَریعَة. وسایل . وسایط. دست آویزها : شوافع و ذرایع که سیمجوریان را بر دولت آل سامان ثابت است مهمل نگذارند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی مؤلف ص 79). سلطان آن وسائل و ذرایع بنظر قبول ملاحظه فرمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ...
-
ذرایع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذَرائِع، جمعِ ذَریعَة] [قدیمی] zarāye' = ذریعه
-
جستوجو در متن
-
وسایط
واژگان مترادف و متضاد
ذرایع، وسایل، وسیلهها
-
ذرائع
لغتنامه دهخدا
ذرائع. [ ذَ ءِ ] (ع اِ) رجوع به ذرایع شود.
-
ذریعه
فرهنگ فارسی معین
(ذَ عِ) [ ع . ذریعة ] (اِ.) وسیله ، واسطه ، دست آویز. ج . ذرایع .
-
ذریعت
واژهنامه آزاد
(ع.ذریعه) (مونث ذریع) (اِ) وسیله، واسطه، دست آویز؛ ج. ذرایع (ذرائع)
-
متمهد
لغتنامه دهخدا
متمهد. [ م ُ ت َ م َهَْ هََ ] (ع ص ) گسترده . جای گرفته . تقدم داشته : از حقوق متأکد و ذرایع متمهد حسام الدوله یاد دارند. (ترجمه ٔتاریخ یمینی چ 1 تهران ، ص 83). رجوع به تمهد شود.
-
ذریعة
لغتنامه دهخدا
ذریعة. [ ذَ ع َ ] (ع ص ) تأنیث ذریع. || (اِ) سبب . وسیله . (دهار). واسطه . دست آویز. آنچه بدو بدیگر پیوندند یا به مرادی رسند. ذُرعَة. پیوستگی . || ماده شتر یا اشتری یا اسبی و مانند آن که صیاد در پس آن پنهان شده بر صید تیر اندازد. || حلقه ای که آموخت...
-
شوافع
لغتنامه دهخدا
شوافع. [ ش َ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِشافع. (دستوراللغه ) (یادداشت مؤلف ). || ج ِ شافعة. وسایل . وسایط : التماس کرد که منصب پدر بر او مقرر دارند و شوافع قدیم و ذرایع اکید که سیمجوریان را بر دولت آل سامان ثابت است مهمل نگذارند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 79)....
-
حسن ممقانی
لغتنامه دهخدا
حسن ممقانی . [ ح َ س َ ن ِ م َ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن باقر. در وطن خود ممقان متولد شد و در نجف ساکن و همانجا در 17 محرم 1323 هَ . ق . دفن شده است . وی از مراجع شیعه بود و تألیفات بسیار داشت ، مانند «بشری الوصول » و «ذرایع الاحکام » و جز آن . احوال...
-
ابوعلی بن سینا
لغتنامه دهخدا
ابوعلی بن سینا. [ اَ ع َ لی ی ِ ن ِ ] (اِخ ) حسین بن عبداﷲبن حسن بن علی بن سینا ملقب به حجةالحق شرف الملک امام الحکماء. معروف به شیخ الرئیس . از حکمای فخام و علمای کبار جهان و اطبای اسلام است . مراتب علمش بیشتر از آن که محاسب وهم تواند احصا کند و مقا...