کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذحل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ذهل
لغتنامه دهخدا
ذهل . [ ذُ ] (اِخ ) ابن مران . جعفی است .
-
ذهل
لغتنامه دهخدا
ذهل . [ ذُ ] (ع اِ) درختی است خوشبوی . و نام دیگر آن بشام است . رجوع به بشام شود.
-
ذهل
لغتنامه دهخدا
ذهل . [ ذُ / ذَ ] (ع اِ) هدء. پاس . پاره . ساعت : جاء فلان بعد ذهل من اللیل ، ای بعد هدء؛ فلان پاسی از شب رفته یا هدئی از شب بشده یا پاره یا ساعتی از شب گذشته بیامد.
-
ذهل
لغتنامه دهخدا
ذهل . [ ذُ] (اِخ ) ابن شیبان . پدر قبیله ای است از عرب . و از آن قبیله است یحیی حافظ و بقولی امام احمد حنبل . و اما قاضی ابوطاهر ذهلی از قبیله ٔ سدوس است . رجوع به الاعلام زرکلی ج 1 ص 313 و عیون الاخبار ج 1 ص 188 شود و در عقدالفرید آمده است : ذهل بن ...
-
زحل
لغتنامه دهخدا
زحل . [ زَ ] (ع مص ) مانده شدن . (منتهی الارب ) (از محیط المحیط) (ازاقرب الموارد) (از متن اللغة). || دور گشتن از جای خود. (منتهی الارب ) (از المعجم الوسیط). کلمه ٔزحل در اصل بمعنی دور گشتن و دوری گزیدن است . (از مقاییس اللغة ج 3 ص 49). یکسو شدن از جا...
-
زحل
لغتنامه دهخدا
زحل . [ زَ ](اِخ ) در کتاب حفصی آمده که جاییست درناحیت یمامه وممکن است مصحف (از زحک ) باشد. (از معجم البلدان ).
-
زحل
لغتنامه دهخدا
زحل . [ زَ ح ِ ] (ع ص ) دور شونده و کنار رونده از جای خویش . نعت از زحل ، همچنانکه زاحل نیز نعت است از آن . (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). دور از جای خود.(منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از المعجم الوسیط).
-
زحل
لغتنامه دهخدا
زحل . [ زُ ح َ ] (اِخ ) ستاره ٔ سیاره که بر فلک هفتم تابد و آن نحس اکبر است . و در مدار بضمتین است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ستاره ای است از ستارگان . این اسم ممنوع الصرف است .(منتهی الارب ). کیوان و آن ستاره ای است در آسمان هفتم . (مهذب الاسماء) ...
-
زحل
لغتنامه دهخدا
زحل . [ زُ ح َ ] (ع ص ) مردی که از کار دورو یکسو باشد. (از منتهی الارب ). آنکه از هر کار چه نیک و چه زشت دوری گزیند. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). مؤنث آن زحلة است . (از ترجمه ٔ قاموس ) (از متن اللغة). مردی که بیکسوی میشود از کار. (ترجمه ٔ قام...
-
زحل
لغتنامه دهخدا
زحل . [ زُ ح َ] (اِخ ) در افسانه های یونان ، زحل را بزرگ خدایان میدانستند. (از المعجم الوسیط). خدای زمانست ، پیشینیان یونان ویرا بصورت پیرمردی ، با داس و ساعت شنی مجسم میساختند و معبدها بنام او میکردند. (از جهانهای دورترجمه ٔ مهندس انصاری ). زحلیه یا...
-
زحل
لغتنامه دهخدا
زحل .[ زِ ح َل ل ] (ع ص ) شتری که در آبخور شتران را راند و خود آب خورد. (منتهی الارب ) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). شتری است که شترها را دور می کند و آنها را زحمت میدهد در نوبت تا دور و یکسوی میکند آنها را پس می آشامد. (از ترجمه...
-
زحل
لغتنامه دهخدا
زحل .[ زُ ح َ ] (ع اِ) ارزیز سیاه ، بلغت اکسیریان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). در اصطلاح کیمیاگران کنایه از اُسْرُب است . (از مفاتیح العلوم ). رصاص . (مقدمة الادب زمخشری چ لایپزیک ص 181). به اصطلاح کیمیا سرب را گویند. (ناظم الاطباء) : سرب زحل راست...
-
زهل
لغتنامه دهخدا
زهل . [ زَ ] (ع مص ) دور شدن از بدی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دور شدن از چیزی . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
-
زهل
لغتنامه دهخدا
زهل . [ زَ هََ ] (ع مص ) سپید و تابان شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) سپیدی و تابانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
ضهل
لغتنامه دهخدا
ضهل . [ ض َ ] (ع ص ، اِ) شیر گردآمده .هر چیز که اندک اندک و یکی بعد دیگری فراهم آمده باشد. (منتهی الارب ). || آب اندک . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). آب اندک در جوی . (مهذب الاسماء).