کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذبیحه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ذبیحه
/zabihe/
معنی
= ذبیح
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذبیحه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ذبیحَة، مؤنثِ ذبیح، جمع: ذَبائِح] [قدیمی] zabihe = ذبیح
-
واژههای مشابه
-
ذبیحة
لغتنامه دهخدا
ذبیحة. [ ذَ ح َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ذبیح ، قربانی . کشتار. بسمل کردنی . (دهار). آنچه به مکه قربان کنند. آنچه قربان کنند در حج . چارپای گلوبریده . چارپا که برای کشتن باشد. حیوان ذبح شده . مذبوح . کشتار. نسیکه . عتیره . و فعیل چون به معنی مفعول آید مؤ...
-
جستوجو در متن
-
ذبایح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذبائح، جمعِ ذبیحه] [قدیمی] zabāyeh =ذبیحه
-
ذبایح
فرهنگ فارسی معین
(ذَ یِ) [ ع . زبائح ] (اِ.) جِ ذبیحه ؛ سر بریده ها، بسمل کرده ها.
-
ذبایح
لغتنامه دهخدا
ذبایح . [ ذَ ی ِ ] (ع اِ) ذبیحة. (دهار). || ذبایح ِ جن ؛ ذبیحه ها که عرب گاه ساختن خانه یا حفرچاهی میکردند تا بنا یا چاه از ضرر جن ایمن ماند.
-
منخوعة
لغتنامه دهخدا
منخوعة. [ م َ ع َ ] (ع ص ) دابة منخوعة؛ ستور که کارد تا به نخاع آن رسیده . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد): ذبیحة منخوعة؛ ذبیحه ای که کارد تا به نخاع آن رسیده باشد. (ناظم الاطباء).
-
بسمل کردنی
لغتنامه دهخدا
بسمل کردنی . [ ب ِ م ِ ک َ دَ] (ص لیاقت مرکب ) ذبیحه . (دهار). کشتنی . سربریدنی .
-
نسک
لغتنامه دهخدا
نسک . [ ن ُ س ُ ] (ع اِ) ذبیحة. (از اقرب الموارد) (المنجد). قربانی یا خون . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خون قربانی . (ناظم الاطباء). خون . || عبادت . (از اقرب الموارد) (المنجد). || هر حقی که خداوندتعالی راست . (از اقرب الموارد). || ج ِ نسیکة. (ترجم...
-
تشقیص
لغتنامه دهخدا
تشقیص . [ ت َ ] (ع مص ) اعضای ذبیحه را جدا کرده در میان شرکاء بخشهای برابر کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جدا کردن اعضای ذبیحه بخش کردن آن بین شرکا به بخش های مساوی . || پاره پاره کردن گوشت را برای فروختن . (منتهی ...
-
مثرد
لغتنامه دهخدا
مثرد. [ م ُ ث َرْ رِ ] (ع ص ) کسی که ذبیحه را به سنگ یا استخوان یا آهن کند کشد. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
ذبیح
لغتنامه دهخدا
ذبیح . [ ذَ ] (ع ص ، اِ) ذبح . مذبوح . بسمل . گلوبریده . گوسفند کاردی و آنچه قربان کنند. (مهذب الاسماء). ذبیحة. قربانی . حیوان ذبح شده . حیوان که برای گلو بریدن است . گوسفند کشتنی . چارپا که برای کشتن باشد. ج ، ذَبحی ̍، ذَباحی ̍.
-
اذباح
لغتنامه دهخدا
اذباح . [ اِذْ ذِ ] (ع مص ) ذبح کردن . مذبوح ساختن . (منتهی الارب ). ذبیحه گرفتن برای خود. (آنندراج ). خویشتن را ذبیح ساختن . (زوزنی ). کشتن ساختن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
نسیکة
لغتنامه دهخدا
نسیکة. [ن َ ک َ ] (ع اِ) ذبح . (اقرب الموارد). قربانی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 99) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ذبیحه . (از اقرب الموارد) (ازالمنجد). آنچه ذبح کرده شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنچه قربان کنند به مِ...