کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زبر
لغتنامه دهخدا
زبر. [ زَ ] (ع مص ) برآوردن گرد چاه بسنگ . (منتهی الارب ). نوردیدن چاه بسنگ .(دهار) (اقرب الموارد) (المنجد). نوردیدن چاه بسنگ را زبر، و آن چاه را بئر مزبوره گویند. شاعر گوید:حتی اذا حبل الدلاء انحلاو انقاض زبر احاله فابتلا. (تاج العروس ).انباشتن چاه ...
-
زبر
لغتنامه دهخدا
زبر. [ زَ / زِ ] (ع اِ) عقل . (المنجد). رجوع به زَبر و زِبر شود. || قوی و شدید از مردان . (نهایة اللغه ) (لسان العرب ). رجوع به زَبر شود. || کتاب ، رجوع به زَبر و زِبر شود.
-
زبر
لغتنامه دهخدا
زبر. [ زَ ب َ ] (ع اِ) همه : اخذه بزبره ؛ یعنی گرفت او را همه . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (متن اللغه )(محیط المحیط). اخذه بزبره ؛ ای باسره . (البستان ).- زبر الجبل ؛ برآمدگی در طرف بالای کوه . حید. (تاج العروس ). و رجوع به حید ش...
-
زبر
لغتنامه دهخدا
زبر. [ زَ ب َرر ] (اِ) زبر بمعنی بالا در ضرورت شعر، با تشدید راء آمده . (ولف ) : هزار و چهل چوب و شمشیرداشت که دیبا زبر و زره زیرداشت .(شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2870).
-
زبر
لغتنامه دهخدا
زبر. [ زَ ب ُ] (ع اِ) گورخر. حیوانی شبیه به خر که پیکرش دارای خطوط سیاه و زرد است . (الموسوعة العربیه ) (قاموس عثمانی ). رجوع به زرد خر و گورخر در این لغت نامه شود.
-
زبر
لغتنامه دهخدا
زبر. [ زِ ] (ص )چیزی که در لمس با جزئی از بدن خشن احساس شود مثل پارچه ٔ زبر و چوب زبر و سنگ زبر. (ناظم الاطباء). دستی زبر. آردی زبر : سعد بووقاص با مرد انصاری خمر خوردند. پیش از تحریم خمر اما انصاری استخوان زبر گوسفند بر سعد ابووقاص زد و سر و روی او ...
-
زبر
لغتنامه دهخدا
زبر. [ زِ ] (ع اِ) نبشته . ج ، زُبور. (منتهی الارب ) (المنجد). || مکتوب . ج ، زبور، مانند قدر و قدور از این معنی است زبور در این آیت از قرآن ، «و آتینا داود زبورا» بر طبق قرائت زبور بضم زاء. و در حدیث است از ابوبکر که در بیماری خویش دوات و مزبری خواس...
-
زبر
لغتنامه دهخدا
زبر. [ زِ ب ِرر ] (ع ص ) نیک قوی و توانا. (منتهی الارب ). قوی و شدید از مردان . (متن اللغه ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). و بدین معنی است در شعر ابومحمد فقعسی : «اکون ثم اسدا زبراً. (لسان العرب ) (تاج العروس ) (اقرب الموارد). قوی و شدید. (محیط المحی...
-
زبر
لغتنامه دهخدا
زبر. [ زُ ] (ع ص ) ج ِ زبراء (مؤنث ازبر). (اقرب الموارد). رجوع به زبراء و ازبرشود. || ج ِ زبره [ زُ رَ ] برخلاف قیاس . ج ِ قیاسی آن زبر [ زُ ب َ ] . (از متن اللغه ).یکی از وجوه قرائت در آیه ٔ: «فتقطعوا امرهم بینهم زبرا» زبر با سکون باء است . همچنانک...
-
زبر
لغتنامه دهخدا
زبر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) ابن وهب بن وثاق بن وهب بن سعدبن شطن بن مالک بن لوی بن الحرث بن سامةبن لوی . سرسلسله ٔ بطن زبر از بنوسامة (از بطون بنی لوی ). و جد ابراهیم بن عبداﷲ زبری راوی . رجوع به تاج العروس و انساب سمعانی و لباب الانساب و زُبَری ّ و ماده ٔ...
-
زبر
لغتنامه دهخدا
زبر. [ زُ ب َ ] (اِخ ) بطنی است از بنوسامةبن لوی که به نام یکی از رجال این بطن خوانده شده و او زبربن وهب بن وثاق ... بن سامةبن لوی است . (تاج العروس ). رجوع به انساب سمعانی برگ 270 و لباب الانساب و زبربن وهب و زُبَری ّ شود.
-
زبر
لغتنامه دهخدا
زبر. [ زُ ب ُ ] (ع اِ) پاره های آهن . ج ِ زُبرة (پاره ای از آهن ). (از منتهی الارب ). زبر جمع زبره بمعنی قطعه ای از آهن و از این معنی است آیه ٔ: «آتونی زبر الحدید» . (از مفردات راغب ). زبرالحدید؛ خایهاء آهن و پولاد. (تفسیر کشف الاسرار چ علی اصغر حکمت...
-
زبر
لغتنامه دهخدا
زبر. [ زُ ب ُ / ب َ ] (ع اِ) ج ِ زبرة. (مجمع البحرین ). رجوع به زُبُر و زُبَر شود. || جمع زبور. رجوع به زُبُر و زُبُر شود.
-
زبر
لغتنامه دهخدا
زبر.[ زَ ب َ ] (ص ، ق ) بالا باشد که در مقابل پایین است وبه عربی فوق گویند. (برهان قاطع). پهلوی : هچ اپر مرکب از هچ (از) و اپر (ابر- بر) در پهلوی متأخر اژور «نیبرک 91» کردی ع : زبری (شدت ، سخت ). افغانی : زبر (بالا) بلوچی : زبر (قادر) «اسشق 651» طبر...
-
زبر
لغتنامه دهخدا
زبر.[ زُ ب َ ] (ع اِ) ج ِ زُبرَة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). جمع قیاسی زبره . زُبَر است و زُبُر برخلاف قیاس جمع زبره آمده است . (از متن اللغه تألیف احمدرضا). ج ِ زبره ... زبرالحدید. پاره های آهن است . در آیه ٔ «آتونی زبرالحدید». (قرآن 96/18) (از...