کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذبر
لغتنامه دهخدا
ذبر. [ ذَ ] (ع اِ) نامه . صحیفه . کتاب . || کتاب ، به لغت حمیر و نامه که بر شاخ خرما که برگ برنیاورده باشد نویسند. ج ، ذبار. || سخن . زبان . نطق . || کوه . (به لغت حبشه ) ج ، ذِبار.
-
ذبر
لغتنامه دهخدا
ذبر. [ ذَ ] (ع مص ) نبشتن . نوشتن . کتابت . || خجک زدن بر نوشته . نقطه نهادن بر کلمات . تنقیط. نقطه کردن بر کتابت . خجک کردن حروف را . || آهسته خواندن . با شتاب خواندن . زود خواندن . || دانست ِ چیزی . دانستن .
-
ذبر
لغتنامه دهخدا
ذبر. [ ذَ ب َ ] (ع مص ) خشم گرفتن . خشمناک شدن .
-
ذبر
لغتنامه دهخدا
ذبر. [ ذَ ب ِ ] (ع ص ) کتابی ذبر؛ کتابی که به آسانی خوانده شود. خوانا. سهل القرائة. مقروّ.
-
ذبر
لغتنامه دهخدا
ذبر. [ ذِ ] (ع اِ) نبشته . نوشته . کتاب . نامه . ج ، ذبور.
-
ذبر
واژهنامه آزاد
نوشته ، کتاب ، نامه - جمع آن ذبور است(ذبور داود یعنی نوشته های حضرت داود) به معنی خوانا و سهل القراء نیز می باشد
-
واژههای همآوا
-
زبر
واژگان مترادف و متضاد
بالا، فوق، کسره ≠ پایین، زیر
-
زبر
واژگان مترادف و متضاد
خشن، درشت، زمخت، ضخیم، ناصاف ≠ لین، نرم
-
زبر
فرهنگ فارسی معین
(زَ یا زِ بَ) 1 - (حراض .) بالا، فوق . 2 - (اِ.) حرکت فتحه ( - ).
-
زبر
فرهنگ فارسی معین
(زِ) (ص .) خشن ، درشت .
-
زبر
فرهنگ فارسی معین
(زُ بُ) [ ع . ] (اِ.) ج . زبور.
-
ز بر
لغتنامه دهخدا
ز بر. [ زِ ب َ ] (حرف اضافه + اسم ) مرکب از «ز» مخفف از و «بر» بمعنی بالا: از بالا و از فوق . (فرهنگ نظام ) . || زِ بر از حفظ (مخفف از بر). (فرهنگ نظام ). بمعنی ازبر باشد که حفظ کردن وبیاد گرفتن و بخاطر نگه داشتن است و به این معنی بالفظ کردن و گرفتن ...
-
زبر
لغتنامه دهخدا
زبر. [ زَ ] (اِخ ) جد عبداﷲبن علاء. از تبع تابعین است . (منتهی الارب ). جد ابوزبرعبداﷲبن علأبن زبربن عطاریف الربعی العبدی الدمشقی از تبع تابعین . (تاج العروس ). رجوع به انساب سمعانی ذیل زبری و زبری در این لغت نامه شود.
-
زبر
لغتنامه دهخدا
زبر. [ زَ ] (اِخ ) جد قاضی ابومحمدعبداﷲبن احمد...بن عبدالرحمن بن زبر زبری . (تاج العروس ). رجوع به انساب سمعانی و زبری در این لغت نامه شود .