کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذاکرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ذاکرة
معنی
حافظه
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذاکرة
لغتنامه دهخدا
ذاکرة. [ ک ِ رَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ذاکر. یاد. || قوه ای در آدمی و بعض جانوران دیگر که بدان معلومات و مدرکات و محسوسات گذشته بیاد آید. قوه ای که شناخته های گذشته و غایب بدان بیاد آید. و آن غیر حافظه است . قوه ای است در آدمی و دیگرحیوان که واسطه ٔ آن ...
-
ذاکرة
دیکشنری عربی به فارسی
حافظه
-
واژههای مشابه
-
ذاکره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: ذاکرَة، مؤنثِ ذاکر] [قدیمی] zākere ۱. =ذاکر۲. (اسم) قوۀ باطنی که مطالب را در ذهن نگه میدارد و گاه به مناسبتی به یاد میآورد.
-
جستوجو در متن
-
حافظه
دیکشنری فارسی به عربی
ذاکرة
-
حافظه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حافظَة] hāfeze قوهای در انسان و بعضی حیوانات که مطالب و حوادث را به یاد نگهمیدارد؛ استعداد ذهن برای بهیاد آوردن مطالب و حوادث؛ قوۀ ذاکره؛ یاد.
-
ذکور
لغتنامه دهخدا
ذکور. [ ذَ ] (ع ص ) یادگیر. باحافظه . با ذاکرة. نیکو یادگیرنده . ذکیر. نیکو به یاد دارنده . صاحب ذاکره ٔ قوی . نیکو ذاکره : ان کنت کذوباً فکن ذکوراً. و در الجماهر بیرونی این مثل را بدینگونه آورده است : اذا اردت ان تکذب فکن ذکوراً و لا تستشهد بحی ّ حا...
-
ذوالذکر
لغتنامه دهخدا
ذوالذکر.[ ذُذْ ذِ ] (ع ص مرکب ) ذِکّیر. آنکه ذاکره ٔ قوی دارد. || شریف . رفیع. بلندمرتبت : و القرآن ذی الذکر. الاَّیة (قرآن 1/38)؛ ای ذوالعظمة و الشّرف .
-
ذکر
لغتنامه دهخدا
ذکر. [ ذَ ک ِ / ذُ ک ِ ] (ع ص ) رجل ٌ ذکر؛ مرد نیکو یادگیرنده . مردی قوی ذاکرة. مرد که چیزها نیکو بیاد نگاه دارد. ذکور.
-
ذکیر
لغتنامه دهخدا
ذکیر. [ ذَ ] (ع ص ) ذِکّیر. یادگیر. نیکو یادگیرنده . ذکور. نیکو یاددارنده . نیک یادگیرنده . صاحب ذاکره ٔ قوی . جیدالذکر والحفظ.نیکوذاکره . نیکوحافظه . خوش حافظه . پرحافظه . || ذَکر. ذَکُر. || ذوذکر؛ بلندآوازه . صاحب صیت و آوازه و شهرت یا افتخار. || ذ...
-
مسترجعة
لغتنامه دهخدا
مسترجعة. [ م ُ ت َ ج ِ ع َ ] (ع ص ) تأنیث مسترجع، که نعت فاعلی است از استرجاع . رجوع به مسترجع و استرجاع شود. || قوت مسترجعه ؛ بنابر عقیده ٔ صدرالدین غیر از قوای حافظه و مفکره و واهمه امر جدائی نیست . وی گوید اًن الادراک للوهم و الحفظ للحافظة والتصر...
-
قوت
لغتنامه دهخدا
قوت . [ ق ُوْ وَ ] (ع اِ) قوة. نیرو. قدرت . توانایی . (آنندراج ). توان . زور : قوت جبریل از مطبخ نبودبود از دیدار خلاق ودود. مولوی .دل بدو دادند ترسایان تمام خود چه باشدقوت تقلید عام . مولوی .ج ، قوا. در فارسی بالفظ دادن و گرفتن و فروریختن مستعمل . (...
-
حافظة
لغتنامه دهخدا
حافظة. [ ف ِ ظَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث حافظ. || قوه ٔ حافظه ؛ مقابل قوه ٔ ذاکره . نیروئی است که (بقول قدما) جای آن تجویف اخیر دماغ است ، و کار آن نگاهداری چیزهائیست که نیروی واهمه آنرا درک کند از امور جزئیّه ، پس حافظه خزانه ٔوهم است مانند خیال برای حس ...
-
یاد
لغتنامه دهخدا
یاد. (اِ) ذُکر. ذُکرة. تذکار. اندیشه . تذکر. نام و نشان . ذکر باقی و جاودان . ذکر و نقل نام : تا تازه کرد یاد اوائل بدین خویش تا زنده کرد مذهب یونانیان بخود. دقیقی .به ایران همه خوبی از داداوست کجا هست مردم همه یاد اوست . فردوسی .شهنشاه بهرام داماد ت...