کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذاتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ذاتی
/zāti/
معنی
غریزی؛ طبیعی؛ جبلی؛ فطری؛ گوهری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جبلی، خداداده، طبیعی، غریزی، فطری
برابر فارسی
گوهری، خداداد
دیکشنری
built-in, immanent, inborn, inbred, innate, internal, intimate, intrinsic, native, natural, virtual
-
جستوجوی دقیق
-
ذاتی
واژگان مترادف و متضاد
جبلی، خداداده، طبیعی، غریزی، فطری
-
ذاتی
فرهنگ واژههای سره
گوهری، خداداد
-
ذاتی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (ص نسب .) منسوب به ذات ، متعلق به ذات .
-
ذاتی
لغتنامه دهخدا
ذاتی . (اِخ ) (شیخ سلیمان ...) یکی از شعرا و از مشایخ طریقه ٔ خلوتیه از مردم کاشان قصبه ٔ بروم ایلی است ...وی از جانشینان شیخ حقی افندی بروسه ای بود و در قصبه ٔ مزبوره در تکیه ٔ خلوتیه پوست تخت ارشاد گسترده داشت وبه سال 1151 درگذشت . بیت ذیل از اوست ...
-
ذاتی
لغتنامه دهخدا
ذاتی . (اِخ ) یکی از مشاهیر شعرای عثمانی از مردم بالیکسر. نامش عوض . متولد 876 او در اوایل عمر شغل کفشدوزی می ورزید و پس از آنکه به اسلامبول رفت قصائدی در مدح سلطان بایزیدخان ثانی و اکابر معاصر بگفت و جوائزی بوی دادند و از آنگاه ببعد با صلات شعر خود ...
-
ذاتی
لغتنامه دهخدا
ذاتی . [ تی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به ذات . گوهری ، گهری . جبلی . غریزی . طبیعی . فطری . جوهری : مقابل عرضی . عارضی : حسن و قبح اشیاء ذاتی نیست . اصلی . ذاتی بیاءِ النّسبة عندالمنطقیین یطلق بالاشتراک علی معان : منها یقال الذّاتی لکل ّ شی ٔ ما یخصّه و ...
-
ذاتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ذات) [عربی. فارسی، مقابلِ عرضی] zāti غریزی؛ طبیعی؛ جبلی؛ فطری؛ گوهری.
-
ذاتی
دیکشنری فارسی به عربی
اصلي , تناسبي , جوهري , حدسي , داخلي , طبيعي , عضوي , غريزي , فطري , کبير
-
واژههای مشابه
-
natural type
گونۀ ذاتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] گونهای منطبق بر رستهای (category) که سازندۀ اصلی دستساخته در نظر داشته است
-
intrinsic permeability
تراوایی ذاتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] قابلیت عبور آسان یک سیال از محیط متخلخل
-
inherent case
حالت ذاتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] حالت نحوی ویژهای که فعل به برخی گروههای اسمی ژ ـ ساخت میدهد
-
inherent stability
پایداری ذاتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] نوعی پایداری هواگرد در هنگام پرواز که ناشی از ویژگیهای طراحی و نوع پیکربندی آن است
-
immanent justice
عدالت ذاتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] باور کودک به اینکه قوانین ثابت و غیرقابلتخطیاند و هرکس کار نادرستی انجام دهد، صرفنظر از اینکه آن را در چه شرایطی انجام داده باشد، خودبهخود مجازات خواهد شد
-
تجلی ذاتی
لغتنامه دهخدا
تجلی ذاتی . [ ت َ ج َل ْ لی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تجلیی است که مبداء آن ذات بود بی اعتبار صفتی از صفات ، هرچند که این تجلی جز بواسطه ٔ اسماء و صفات حاصل نمیشود. چه حق تعالی از حیث ذات بر موجودات تجلی نکند و تجلی او از وراء حجابی از حجابهای اسم ...