کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذابل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زابل
لغتنامه دهخدا
زابل . [ ب ُ ] (اِخ ) نام ولایت سیستان است . (برهان قاطع). نام ولایتی که آن را نیمروز نیز خوانند و زاول نیز لغت است . (شرفنامه ٔ منیری ). نام ولایت سیستان است و آن را نیمروز نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). نام شهری است از ولایت سیستان . (غیاث اللغات ا...
-
ضئبل
لغتنامه دهخدا
ضئبل . [ ض ِءْ ب ِ / ض ِءْ ب ُ ] (ع اِ) سختی و بلا. (منتهی الارب ).
-
زابل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) zābol ۱. گوشهای در دستگاههای سهگاه و چهارگاه.۲. از شعبههای بیشتوچهارگانۀ موسیقی ایرانی.
-
جستوجو در متن
-
ذبل
لغتنامه دهخدا
ذبل . [ ذُ ب ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ذابل .
-
ذبل
لغتنامه دهخدا
ذبل . [ ذُب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ذابل .
-
ذوی
لغتنامه دهخدا
ذوی .[ ذَ ی ی ] (ع ص ) ذابِل . پژمرده . پژمریده . پلاسیده .
-
ذابلة
لغتنامه دهخدا
ذابلة. [ ب ِ ل َ ] (ع ص ) تأنیث ذابِل . عین ٌ ذابلة. فاترةالجفون ، سست پلک .
-
ذوابل
لغتنامه دهخدا
ذوابل . [ ذَ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ذابل : ذوابل صعاد از مناهل اکباد سیراب می گردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ، ص 227).
-
حداد
لغتنامه دهخدا
حداد. [ ح َدْ دا] (اِخ ) اسکندرانی . ظافربن القاسم بن منصوربن عبداﷲبن خلف الجذامی الاسکندرانی معروف به حداد شاعر ادیب . حافظ سلفی و گروهی از اعیان از وی روایت کنند. وفات او بمصر در محرم سال (529هَ . ق .) بود، و از اوست :حکم العیون علی القلوب یجوزو دو...
-
اصیلی
لغتنامه دهخدا
اصیلی . [ اَ ] (اِخ ) یحیی شیخ شرف الدین اصیلی مصری . از اکابر شعرای نامی روزگار که اشعارش با ستاره ٔ شعری ̍ همعنان و واسطه ٔ قلاده ٔ زمان بود، و از آنجمله که در مقام تقریظ منظومه ای بنام اشارات ازآن بعضی از فضلا سروده این دو بیت است :ان الاشارات للع...
-
ظافر
لغتنامه دهخدا
ظافر. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن القاسم بن منصوربن عبداﷲبن خلف بن عبدالغنی الجذامی ، مکنی به ابی منصور و معروف به حداد. موطن وی اسکندریه . او شاعری ادیب و نیکوسخن بود. و وی راست دیوانی مشتمل بر مدح گروهی از مصریان . وفات به محرم سال 529 هَ . ق . به مصر. جماع...