کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذئب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ذئب
/ze'b/
معنی
۱. (نجوم) یکی از صورتهای فلکی جنوبی بین صورت فلکی عقرب و قنطورس؛ سبع.
۲. (زیستشناسی) گرگ.
۳. دزد؛ راهزن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
گرگ
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذئب
واژگان مترادف و متضاد
گرگ
-
ذئب
فرهنگ فارسی معین
(ذِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گرگ . 2 - از صورت های فلکیِ جنوبی . ج . ذئاب ، ذؤبان .
-
ذئب
لغتنامه دهخدا
ذئب . [ ذَءْب ْ ] (اِخ ) یکی از صور فلکیة جنوبی که آن راسبع نیز نامند. السبع.
-
ذئب
لغتنامه دهخدا
ذئب . [ ذِءْب ْ ] (اِخ ) (گرگ ) سفر داوران 7:19 - 25 و 8:3 و مزامیر 83:11. سردار مدیانی است که جدعون بر او دست یافته ویرا در معبر اردن بکشت . و پس از آن معبر را معبر ذئب گفتند. رجوع به حوریب شود. (قاموس کتاب مقدس ).
-
ذئب
لغتنامه دهخدا
ذئب . [ ذِءْب ْ ] (اِخ ) موضعی است ببلاد بنی کلاب . قتال گوید : فاوحش بعدنا منها حِبِّرو لم توقد لها بالذئب نارُ.
-
ذئب
لغتنامه دهخدا
ذئب . [ ذِءْب ْ ](ع اِ) گرگ . ذیب . سلق . ابوجعدة. سرحان . سید. اُویس .پچکم . ابوسرحان . کلب البر. ج ، اذؤب ، ذئآب ، ذوبان .جالینوس فی الحادیة عشرةمن مفرداته ، اما کبدالذئب فقد القیت انا منها مرارافی الدواء المتخذ بالغافت النافع للکبد و لکنی لم اجرب...
-
ذئب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: ذِئاب و ذُؤبان] [قدیمی] ze'b ۱. (نجوم) یکی از صورتهای فلکی جنوبی بین صورت فلکی عقرب و قنطورس؛ سبع.۲. (زیستشناسی) گرگ.۳. دزد؛ راهزن.
-
واژههای مشابه
-
ذِّئْبُ
فرهنگ واژگان قرآن
گرگ
-
ذئب الایل
لغتنامه دهخدا
ذئب الایل . [ ] (ع اِ مرکب ) و شاید ذنب الایل ذافنی الاسکندرانی . رجوع به ذفنی و ذافنی الاسکندرانی شود.
-
ذئب اهبان
لغتنامه دهخدا
ذئب اهبان . [ ذِءْ ب ُ اُ ] (اِخ ) ابن اوس . ظاهراً گرگی بوده است که خداوند تبارک و تعالی او را بزبان آورده است . رجوع به ج 3 البیان والتبیین ص 179 شود.
-
ذئب بحری
لغتنامه دهخدا
ذئب بحری . [ ذِءْ ب ِ ب َ ری ی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی ماهی .
-
ذئب الارمن
لغتنامه دهخدا
ذئب الارمن . [ ذِءْ بُل ْ اَ م َ ] (ع اِ مرکب ) شغال . ابن آوی .
-
ذئب الخمر
لغتنامه دهخدا
ذئب الخمر. [ ذِءْ بُل ْ خ َ ] (ع اِ مرکب ) در مجمع الامثال میدانی آمده است : اخبث من ذئب الخمر و اخبث من ذئب الغضا قال حمزة العرب تسمی ضروباً من البهائم بضروب من المراعی تنسبها الیها فیقولون : ارنب الخلة و ضب السحاء و ظبی الحلب و تیس الربلة و قنفذ بر...
-
ذئب الغضی
لغتنامه دهخدا
ذئب الغضی . [ ذِءْ بُل غ َ ضا ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ذئاب الغضی شود.