کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیگ بند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دیگ بسر
لغتنامه دهخدا
دیگ بسر. [ ب ِ س َ ] (ص مرکب ) وجود موهومی که کودکان را از آن ترسانند و گاه بر کسی پوستین وارونه پوشند و دیگی بر سر او نهند و بکودکان نمایند همین مقصود را. لولو. دمّام . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
دیگ پختن
لغتنامه دهخدا
دیگ پختن . [ پ ُ ت َ ] (مص مرکب ) طبخ . (المصادر زوزنی ). قدر. (تاج المصادر بیهقی ). آشپزی . طعام پختن . طباخی . خوالیگری . غذاپختن : و آنجا[ در دو منزلی مدینه ] درختی بود بزرگ که آن را ذات النسا خواندند بسایه ٔ آن درخت فرود آمدند وخبر کاروان نیافتند...
-
دیگ پخته
لغتنامه دهخدا
دیگ پخته . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) غذای مطبوخ . || واقعه و حادثه و آثار تلخ آن : باقی بهزیمت پیش پسران علی تکین رفتند اوکار را ملامت کردند جواب داد که آن دیگ پخته برجای است و ما یک چاشنی بخوردیم هر کس را که آرزوست پیش باید رفت . (تار...
-
دیگ جن
لغتنامه دهخدا
دیگ جن . [ گ ِ ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سوراخی نزدیک دریا که بر سقف غاری ایجاد شده است و هوا (و احتمالاً آب ) هنگام مد دریا از میان آن میگذرد. (دائرة المعارف فارسی ).
-
دیگ شب
لغتنامه دهخدا
دیگ شب . [ ش َ ] (اِ مرکب ) دیگرشب . دیشب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اما ظاهراً دگرگون شده ٔ دیگر شب باشد. (یادداشت لغتنامه ).
-
دیگ گر
لغتنامه دهخدا
دیگ گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه دیگ سازد. قدار. (ملخص اللغات حسن خطیب ).
-
دیگ گیر
لغتنامه دهخدا
دیگ گیر. (اِ مرکب ) دیگ گیره . دسته ٔ دیگ . || دیگ گیره . پارچه که بدان دیگ را از روی آتش بردارند. (ناظم الاطباء). پارچه که با آن دیگ را از سر دیگدان برگیرند. (آنندراج ). دو پارچه ٔ دولا محشو به پنبه و غیره که دیگ را از سر آتش و اجاق با آن دو فروگیرن...
-
دیگ گیره
لغتنامه دهخدا
دیگ گیره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) دیگ گیر. رکوئی پنبه آکنده که بدان دیگ گرم را از اجاق برگیرند. کیسه مانند محشو به پنبه و غیره که با دو عدد آن دیگ را از اجاق برگیرند. جعاله . جعال . مقتر.
-
دیگ منجر
لغتنامه دهخدا
دیگ منجر. [ گ ِ م َ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دیگ رخشنده . رعد توپ . رجوع به توپ و دیگ شود.
-
دیگ نهادن
لغتنامه دهخدا
دیگ نهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) قرار دادن دیگ بر روی آتش . بار کردن دیگ . || کنایه از کر و فر و خودنمایی کردن . لاف زدن .
-
دیگ انداز
لغتنامه دهخدا
دیگ انداز. [ اَ ](نف مرکب ) طباخ و آشپز. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
دیگ پخت
لغتنامه دهخدا
دیگ پخت . [ پ ُ ] (ن مف مرکب ) هر غذایی که در دیگ پخته باشند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). غذای مطبوخ در دیگ . || خوردنی . طعام : چونکه پختم بدور هفت هزاردیگ پختی چنین به هفت افزار.نظامی .
-
دیگ پز
لغتنامه دهخدا
دیگ پز. [ پ َ ] (نف مرکب ) آشپز. خوالیگر. طباخ . مطبخی . خوراک پز. پزنده . باورچی . قدار : شتربان و فراش با دیگ پزنبودند جز پیشکار علی . ناصرخسرو.مجلسش را میوه کش باشد جمال موصلی مطبخش را دیگ پز باشد اثیر مطبخی . انوری .دیگ پز باید که هرچه شور و ناخو...
-
دیگ پزی
لغتنامه دهخدا
دیگ پزی . [ پ َ ] (حامص مرکب ) آشپزی . طباخت . عمل دیگ پز. خوالیگری . باورچی گری .
-
شب دیگ
لغتنامه دهخدا
شب دیگ . [ ش َ ] (اِ مرکب ) نوعی از طعام که گوشت و شلغم را در دیگ نهند و شبانه در زیر آتش گذارند و فردای آن تناول کنند. (از ناظم الاطباء).