کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیگ بر دیگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیگ بر دیگ
لغتنامه دهخدا
دیگ بر دیگ . [ ب َ ] (اِ مرکب ) دیک بر دیک ، دوایی سمی مرکب از زرنیخ و جیوه و زنگار و آهک که در قدیم برای معالجه ٔ بعضی جراحتها بکار میرفت . مرگ موش ساخته . مرگ موش ساخته را گویند و آن را از زرنیخ مصعد سازند و از جمله سمیات است . (آنندراج ) (برهان )....
-
واژههای همآوا
-
دیگ بردیگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] digbardig دارویی مرکب از زرنیخ و زنگار و زیبق و آهک که در طب قدیم برای معالجۀ بعضی زخمها و جراحات به کار میرفته؛ مرگ موش.
-
جستوجو در متن
-
مؤثفات
لغتنامه دهخدا
مؤثفات . [ م ُءْ ث َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مؤثفة. قِدر مؤثفات ، دیگ بر دیگ پایه نهاده . (منتهی الارب ). رجوع به مؤثفة شود.
-
لوید
لغتنامه دهخدا
لوید. [ ل َ وی ] (اِ) دیگ .(غیاث ). دیگ سرگشاده . (جهانگیری ). دیگ سنگین . مرجل .دیگ بزرگ مسین . دیگ و پاتیل بزرگ سرگشاده ٔ مسین . لویز. (برهان ) : بیاورد ارزیز و رویین لویدبرافروخت آتش به روز سپید. فردوسی .چنان شد که دارنده هر بامدادبرفتی دوان از بر...
-
سم
لغتنامه دهخدا
سم . [ س َ / س ُ / س ِم م ] (ع اِ) زهر. (برهان ). زهر قاتل . (آنندراج ) (منتهی الارب ). زهر. ج ، سموم . (مهذب الاسماء). السم هو الذی فقد المزاج لابالمضارة فقط بل بخاصیة فیه کالبیش . (قانون بوعلی ).- ذات السم ؛ هر حیوان زهردار. (ناظم الاطباء).- سم اب...
-
توپ
لغتنامه دهخدا
توپ . (اِ) لغت فارسی است در اردوی هندی مستعمل و آن یکی از آلات جنگ است که از هفت جوش ریزند و به عربی آنرا مِدْفَع... و به فارسی بادلیج ... گویند... در بعضی از تاریخ انگریزان مذکور است که ترکان توپ را در سال 1330 م . ایجاد کرده اند لیکن میر محمد حسین ...
-
تثفیه
لغتنامه دهخدا
تثفیه . [ ت َ ] (ع مص ) دیگ بر دیگپایه نهادن . (تاج المصادر بیهقی ). دیگ را بر سه پایه نهادن . (قطر المحیط). بر سه پایه نهادن دیگ .تأثیف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
تأثیف
لغتنامه دهخدا
تأثیف . [ ت َءْ ] (ع مص ) دیگ را بر دیگدان نهادن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دیگ را دیگپایه کردن . (زوزنی ). دیگ بر دیگپایه نهادن . (تاج المصادر بیهقی ). بار گذاشتن دیگ . بار کردن دیگ . || طلب کردن : اثفه تأثیفاً؛ طلب کرد آنرا. (ناظم الاطبا...
-
مجوی
لغتنامه دهخدا
مجوی . [ م ُ ] (ع ص ) دیگ در جواء کننده و جِواء غلاف دیگ یا چیزی از چرم و جز آن که بر آن دیگ نهند. (آنندراج ). کسی که آویزان می کند دیگ را. (ناظم الاطباء).
-
اثف
لغتنامه دهخدا
اثف . [ اَ ] (ع مص ) اِثْفاء. دیگ را بر دیگپایه نهادن . دیگپایه کردن دیگ را. (تاج المصادر). بار کردن دیگ . بار گذاشتن دیگ . || پیروی کسی کردن . || راندن و دفع کردن کسی را. || طلب کردن . || از پی فراهم شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
مثفی
لغتنامه دهخدا
مثفی . [ م ُ] (ع ص ) آن که دیگ را بر دیگ پایه نهد. (آنندراج ) (منتهی الارب ). کسی که بر سه پایه می گذارد دیگ را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثفاء شود.
-
جواة
لغتنامه دهخدا
جواة. [ ج َ ] (ع اِ) غلاف دیگ . (منتهی الارب ). چیزی که دیگ بر روی آن نهند. رجوع به جواء و جیاء و جیاءة و جیاوة شود.
-
جیاءة
لغتنامه دهخدا
جیاءة. [ ءَ ] (ع اِ) چیزی که بر آن دیگ نهند. (اقرب الموارد). غلاف دیگ . (منتهی الارب ). رجوع به جیاء و جیاوة و جواء شود.