کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیگ افزار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دیگ به سر
لهجه و گویش تهرانی
لولو،موجود موهوم برای ترساندن بچه ها
-
تابه و دیگ
لهجه و گویش تهرانی
ظروف
-
تابه و دیگ
فرهنگ گنجواژه
ظروف
-
دیگ و بادیه
فرهنگ گنجواژه
ظرف و وسائل آشپزی.
-
دیگ و کماجدان
فرهنگ گنجواژه
ظروف.
-
جستوجو در متن
-
افزار
لغتنامه دهخدا
افزار. [ اَ ] (اِ) کفش و پای افزار. (از آنندراج ) (برهان ) (هفت قلزم ). کفش . (از ناظم الاطباء). بمعنی کفش که پای افزار گویند. (جهانگیری ) : همو کلاه سری میدهد به تاجوران که از کلاه سلاطین به پایش افزار است . دهلوی . || بادبان کشتی . (برهان ) (آنندرا...
-
هفت افزار
لغتنامه دهخدا
هفت افزار. [ هََ اَ ] (اِ مرکب ) انواع دیگ افزار. آنچه برای خوشمزگی و گوارایی غذا بدان آمیزند : چونکه پختم به دور هفت هزاردیگ پختی چنین به هفت افزار.نظامی .
-
شماط
لغتنامه دهخدا
شماط. [ ش ِ ] (ع اِ) توابل . دیگ افزار: قدر تسع شاة بشماطها؛ دیگی که وسعت یک گوسپند با دیگ افزار آن دارد. (ناظم الاطباء). رجوع به دیگ افزار، تابل ، توابل و شمط شود.
-
تقر
لغتنامه دهخدا
تقر. [ ت َ ق ِ ] (ع اِ) دیگ افزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). توابل . (اقرب الموارد). دیگ افزار و ادویه . (ناظم الاطباء).
-
توبلة
لغتنامه دهخدا
توبلة. [ ت َ ب َ ل َ ] (ع مص ) دیگ افزار در حویج دیگ کردن . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). دیگ افزار ریختن در دیگ . (ناظم الاطباء). رجوع به تابل و توابل شود.
-
افزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: awbzār] 'afzār ۱. = ابزار۲. [قدیمی] = ادویه: ◻︎ افزار ز پس کنند در دیگ / حلوا ز پس آورند بر خوان (خاقانی: ۳۴۸).
-
افزاردان
لغتنامه دهخدا
افزاردان . [ اَ ] (اِ مرکب ) جای دیگ افزار. مقزحه . (یادداشت دهخدا). توبره و جعبه ای که در آن صنعتگران و پیشه وران افزار و آلات خود نهند. (از ناظم الاطباء).
-
ابزار
لغتنامه دهخدا
ابزار. [ اَ ] (اِ) افزار. اوزار. ادات . آلت . وسیله . مایه . || آنچه در دیگ کنند پختن را. دیگ افزار. || آنچه بدان طعام خوشبو کنند. و فرق ابزار با توابل آن است که ابزار از ترینه باشد و توابل از ادویه ٔ یابسه . و بجای یکدیگر نیز استعمال شوند. بهارات . ...
-
اوزار
لغتنامه دهخدا
اوزار. [ اَ ] (اِ) افزار و ابزار وآلت . (ناظم الاطباء). آلات و ادوات کارگران . (غیاث اللغات ). دست افزار پیشه وران . (هفت قلزم ) (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا). || کفش . (هفت قلزم ) (ناظم الاطباء). پاپوش . (ناظم الاطباء). || بادبان کشتی . (آنندراج )...
-
فحا
لغتنامه دهخدا
فحا. [ ف َ / ف ِ ] (ع اِ) دیگ افزار. (منتهی الارب ). بمعنی ابزارالقدر است مانند پیاز و سیر و گشنیز و غیرهم . (از فهرست مخزن الادویه ). دیگ افزار خشک . (منتهی الارب ). البزر او یابسه . ج ، اَفْحاء. (اقرب الموارد).