کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیگچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دیگچه
/digče/
معنی
۱. دیگ کوچک.
۲. نوعی خوراک که با شیر و برنج و شکر و گلاب طبخ میکنند. Δ بیشتر برای نذری درست میکنند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
pot
-
جستوجوی دقیق
-
دیگچه
فرهنگ فارسی معین
(چِ یا چَ) (اِمصغ .) دیگ کوچک . نوعی غذا که از شیر و برنج و گلاب و شکر به عنوان غذای نذری پزند و بین مستمندان تقسیم کنند.
-
دیگچه
لغتنامه دهخدا
دیگچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) دیگ کوچک . (از ناظم الاطباء). دیگ خرد. || نوعی غذا که از شیر و برنج و گلاب و شکر بعنوان غذای نذری پزند و بین مستمندان تقسیم کنند.
-
دیگچه
لغتنامه دهخدا
دیگچه . [ چ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس . در حدود شمال باختری بی بی شروان . اهالی آن چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
-
دیگچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ دیگ] digče ۱. دیگ کوچک.۲. نوعی خوراک که با شیر و برنج و شکر و گلاب طبخ میکنند. Δ بیشتر برای نذری درست میکنند.
-
دیگچه
دیکشنری فارسی به عربی
مغلاة , وعاء
-
جستوجو در متن
-
قِزقون،قِزقان،غِزغان
لهجه و گویش تهرانی
کماجدان، دیگچه مسی یا سفالی،پاتیل
-
skillet
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسکلت، کتری، دیگچه، کماجدان پایه دار
-
kettle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کتری، نقاره، دیگچه، اب گرم کن، دهل، جعبه قطب نما
-
تنگیره
لغتنامه دهخدا
تنگیره . [ ت َ رَ / رِ ] (اِ) دیگچه ٔ مسی و کتلی و دیگ . (ناظم الاطباء).
-
وعاء
دیکشنری عربی به فارسی
ديگ , ديگچه , قوري , کتري , اب پاش , هرچيز برجسته وديگ مانند , ماري جوانا وسايرمواد مخدره , گلدان , درگلدان گذاشتن , در گلدان محفوظ داشتن , در ديگ پختن
-
دیگ بر
لغتنامه دهخدا
دیگ بر. [ب َ ] (اِ مرکب ) رجوع به دیگ بابرگی شود. گویا سفره ٔچرمین باشد که در سفر دیگ را با طعام در آن استوار کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا). دیگ و دیگ بر، از اتباع است . || دیگچه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
pots
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گلدان ها، گلدان، دیگ، قابلمه، قوری، کتری، دیگچه، اب پاش، ماری جوانا وسایرمواد مخدره، سبو، هر چیز برجسته و دیگ مانند، در گلدان گذاشتن، در گلدان محفوظ داشتن، در دیگ پختن
-
pot
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گلدان، دیگ، قابلمه، قوری، کتری، دیگچه، اب پاش، ماری جوانا وسایرمواد مخدره، سبو، هر چیز برجسته و دیگ مانند، در گلدان گذاشتن، در گلدان محفوظ داشتن، در دیگ پختن
-
چه
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) če کوچک (در ترکیب با کلمات دیگر): آلوچه، بازارچه، باغچه، بیلچه، تیمچه، خوانچه، دریاچه، دریچه، دولابچه، دیگچه، سراچه، کمانچه، کوچه، مورچه. Δ در بعضی کلمات تبدیل به جیم میشود: سرخجه یا سرخیجه؛ کلیجه؛ شگیجه.