کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیگر گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیگر گشتن
لغتنامه دهخدا
دیگر گشتن . [ گ َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) عوض شدن . تغییر کردن . تبدیل شدن . (یادداشت مؤلف ). متغیر و دگرگون گردیدن : چه گمان برد که محمود مگر دیگر گشت اینت غمری و گمانی بد سبحان اﷲ. فرخی .صواب نمیبینم اکنون بر او حرب کردن که او قوی گشت و از این پس حال...
-
واژههای مشابه
-
عالم دیگر
لغتنامه دهخدا
عالم دیگر. [ ل َ م ِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عالم دگر. جز این جهان . (ناظم الاطباء).
-
آن دیگر
لغتنامه دهخدا
آن دیگر. [ گ َ ] (ضمیر مبهم مرکب ) آن دگر. آن یک : که وقتی در بیابان مانده بودم او مرا بر شتری نشاند و از دست آن دیگر تازیانه خورده ام . (گلستان ).
-
جای دیگر
لغتنامه دهخدا
جای دیگر. [ ی ِ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سوراخ مقعد. (بهارعجم ) (آنندراج ). مقعده . (ناظم الاطباء) : پیش همه کس سر توقع خاری آنروز که جای دیگرت میخارد.شفائی (ازبهار عجم ) (آنندراج ).
-
دیگر کردن
لغتنامه دهخدا
دیگر کردن . [ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تغییر. (یادداشت مرحوم دهخدا). دگرگون ساختن . بدل کردن . مبدل ساختن : نندیشم از ملوک و سلاطینش دیگر کنم رسوم و قوانینم .ناصرخسرو.
-
دیگر گردیدن
لغتنامه دهخدا
دیگر گردیدن .[ گ َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) تغییر یافتن . عوض شدن .
-
روز دیگر
لغتنامه دهخدا
روز دیگر. [ زِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روز دگر. فردا : روز دیگر ملک بعذر قدومش رفته بود عابد از جای برجست .(گلستان ). || روز قیامت . (از آنندراج ).
-
سه دیگر
لغتنامه دهخدا
سه دیگر. [ س ِ گ َ ] (عدد ترتیبی مرکب ، ص مرکب ) رجوع به سدیگر شود.
-
ازطرف دیگر
دیکشنری فارسی به عربی
بجانب
-
بطریق دیگر
دیکشنری فارسی به عربی
بشکل مختلف
-
جای دیگر
دیکشنری فارسی به عربی
عذر
-
یکبار دیگر
دیکشنری فارسی به عربی
عندما
-
یکی دیگر
دیکشنری فارسی به عربی
آخر
-
شخص دیگر
دیکشنری فارسی به عربی
آخر