کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیگری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دیگری
/digari/
معنی
کس دیگر؛ شخص دیگر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
after, other
-
جستوجوی دقیق
-
دیگری
لغتنامه دهخدا
دیگری . [ گ َ ] (اِ) خراج و مالیات اشجار و مانند آن . (ناظم الاطباء).
-
دیگری
لغتنامه دهخدا
دیگری . [ گ َ ] (ص نسبی ) غیر. مقابل خود. آنکه جز تو یا او و یا من است . کسی یا چیزی جزاین . جز ما. جز او. جز شما. جز ایشان . غیر ایشان . (یادداشت مرحوم دهخدا). کس دیگر. (ناظم الاطباء). شخص دیگر یا چیزی جز آنچه من و شما میدانیم : بتو بیش از تو گر زری...
-
دیگری
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) digari کس دیگر؛ شخص دیگر.
-
دیگری
دیکشنری فارسی به عربی
آخر
-
واژههای مشابه
-
درجای دیگری نشاندن
دیکشنری فارسی به عربی
زرع
-
از دیگری گرفتن
دیکشنری فارسی به عربی
رث
-
رل دیگری بازی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
شخص
-
زمان دیگری موکول کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أرْجَأ الإجتَماعَ (الجَلَسَة)
-
بهتر از دیگری انجام دادن
دیکشنری فارسی به عربی
بز
-
نقش دیگری را بازی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تقليد
-
عاریه ای بسته بمیل دیگری
دیکشنری فارسی به عربی
غير ثابت
-
حرف دیگری را قطع کردن
دیکشنری فارسی به عربی
قاطع
-
خود رابجای دیگری جا زدن
دیکشنری فارسی به عربی
قلد
-
به وقت دیگری موکول کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أزْجَأ