کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیک الجن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دیک الجن . رجوع به دیک الجن عبدالسلام بن رغبان ... شود.
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) عبدالسلام بن رغبان بن عبدالسلام . دیک الجن . رجوع به دیک الجن عبدالسلام ... شود.
-
سیف ذویزن
لغتنامه دهخدا
سیف ذویزن . [ س َ ف ِ ی َ زَ ] (اِخ ) رجوع به سیف بن ذی یزن شود : کو جریر و کو فرزدق کو زهیر و کو لبیدرؤبه و عجاج و دیک الجن و سیف ذویزن .منوچهری .
-
ذوالیزن
لغتنامه دهخدا
ذوالیزن . [ ذُل ْ ی َ زَ ] (اِخ ) (سیف ...) : کو جریر و کو فرزدق کو ظهیر کو لبیدروبه عجاج و دیک الجن و سیف ذوالیزن ...گو فراز آیند و شعر اوستادم بشنوندتا غریزی روضه بینند و طبیعی نسترن . منوچهری .ای بدل ذوالیزن بوالحسن بن حسن فاعل فعل حسن صاحب ذوکف ر...
-
عریضة
لغتنامه دهخدا
عریضة. [ع َ ض َ ] (اِخ ) نسیب بن اسعد عریضه . شاعر و ادیب ، و از پایه گذاران «الرابطة القلمیة» در امریکا (مهاجران )است . وی به سال 1304 هَ .ق . در حمص متولد شد و ابتدا در همان شهر و سپس در مدرسه ٔ روسی در ناصرة تحصیل کرد. آنگاه بسال 1905 م . به نیویو...
-
ابن المعتز
لغتنامه دهخدا
ابن المعتز. [ اِ نُل ْ م ُ ت َزز ] (اِخ ) ابوالعباس عبداﷲبن المعتزبن المتوکل بن المعتصم بن الرشیدبن المهدی . او در ادب و شعر یگانه ٔ روزگار خویش بود و درک صحبت بسیاری از علماء نحو و اخباریین کرد و از فصحای اعراب شعر و لغت فراگرفت . و در علوم ادبیه تل...
-
رؤبةبن العجاج
لغتنامه دهخدا
رؤبةبن العجاج . [ رُءْ ب َ ت ُ نُل ْ ع َج ْ جا ] (اِخ ) رؤبةبن عبداﷲ رؤبة التمیمی السعدی ، مکنی به ابوالحجاف یا ابومحمد. از شاعران فصیح و رجزگوی مشهور عرب در دوره ٔ امویان و عباسیان بودو قسمت عمده ٔ عمر خود را در بصره گذرانید و چون ابراهیم بن عبدا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن کیغلغ شحنه ٔ اصفهان . چون لشکری رئیس دیالمه به سال 319 هَ . ق . قصد اصفهان کرد و قلعه ٔ ماربین را منهدم ساخت و احمدبن کیغلغ شحنه بمبارزه ٔ او شتافت دیالمه به اصفهان درآمدند ولی لشکری با گروهی تأخیر کرد و ابن کیغلغ با او بم...
-
جریر
لغتنامه دهخدا
جریر. [ ج َ ] (اِخ )ابن عطیةبن خطفی (نام خطفی حذیفه است و خطفی لقب اواست ) بن بدربن سلمةبن عوف بن کلیب بن یربوع بن حنظلةبن مالک بن زیدبن مناةبن تمیم بن مربن ادبن طائجةبن الیاس بن مضربن نزار تمیمی مکنی به ابوخرزة و ملقب به ابن المراغة. از شاعران مشهور...
-
ضیاءالدین
لغتنامه دهخدا
ضیاءالدین . [ ئُدْ دی ] (اِخ ) نصراﷲبن محمد جَزَری مکنی به ابوالفتح ، معروف به ابن اثیر. ابن اثیرکنیت سه برادر از دانشمندان ادب و تاریخ و حدیث و جز آن است (رجوع به ابن اثیر شود). برادر مِهین : مجدالدین مبارک بن ابی الکرم محمدبن محمد جزری . برادر میان...