کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دیک
/dik/
معنی
خروس.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیک
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) خروس ، خروه .
-
دیک
لغتنامه دهخدا
دیک . (اِ) سرخس البلوط. علامة. علالة دروبطارس . غلالة. رجوع به دروبطارس و غلالة و مفردات ابن البیطار شود.
-
دیک
لغتنامه دهخدا
دیک . (اِ) مؤلف در یادداشتی نوشته اند: بگمان من این کلمه در طوالش بمعنی سگ باشد چه گیل دیک و گیله دیک . سگ گل دیلمان و گلاسکانه ٔ کردستان است یعنی نسترن است و گیله و گیل ، گل است و لفظ sag انگلیسها نیز مؤید این حدس است . (یادداشت مؤلف ).
-
دیک
لغتنامه دهخدا
دیک . (اِخ ) جورج فردریک متولد 1881م . طبیب امریکایی . وی با همکاری زوجه اش استرپتو کوگ مولد مخملک را جدا کرد و در 1924 م . سرومی برای این بیماری تهیه نمود و آزمون پوستی معروف به آزمون دیک را برای تشخیص استعداد ابتلا به مخملک ابداع نمود. (دائرة المعا...
-
دیک
لغتنامه دهخدا
دیک . (اِخ ) لقب هارون بن موسی محدث . (از منتهی الارب ).
-
دیک
لغتنامه دهخدا
دیک . (ع اِ) خروس . خروز. خروه . خره . (یادداشت مؤلف ). خروس . ج ، دیوک .و ادیاک و دیکة. و گاهی بر ماکیان هم اطلاق کنند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). قلقشندی گوید دیک سالی یک تخم میگذارد و فرق آن با تخم مرغ آن است که تخم دیک از تخم مرغ کوچکتر و ...
-
دیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) dik خروس.
-
دیک
لهجه و گویش بختیاری
dik دوک.
-
واژههای مشابه
-
ديک
دیکشنری عربی به فارسی
خروس , پرنده نر(از جنس ماکيان) , کج نهادگي کلا ه , چخماق تفنگ , مثل خروس جنگيدن , گوش ها را تيز وراست کردن , کج نهادن , يک وري کردن , جوجه خروس , ادم ستيزه جو
-
دیک دیک
لغتنامه دهخدا
دیک دیک . (اِ صوت ) کلمه ای است که در خواندن مرغان خانگی استعمال کنند. (ناظم الاطباء). || حکایت صوت به هم خوردن دندانها یا تصور بهم خوردن استخوانهای بدن از سرما.
-
دیک دیک لرزیدن
لغتنامه دهخدا
دیک دیک لرزیدن . [ ل َ دَ ] (مص مرکب ) سخت لرزیدن . بشدت لرزیدن . چنانکه از نوبه و سرما. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
علی دیک
لغتنامه دهخدا
علی دیک . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) از فضلای قرن سیزدهم مصر بود. او راست : عمل الدواوین المتواتر فی بیان رسوم الدفاتر، که در سال 1289 هَ . ق . در قاهره به چاپ رسید. (از معجم المؤلفین بنقل از فهرس دارالکتب المصریة ج 6 ص 133).
-
تاج دیک
لغتنامه دهخدا
تاج دیک . [ ج ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از تاج ِ خروس است . (انجمن آرای ناصری ).
-
دیک بردیک
لغتنامه دهخدا
دیک بردیک .[ ب َ ] (اِ مرکب ) بمعنی دواءالاسنان . داروی دندانها و مصلح دهان و زداینده عفونت و قروح است . از اکالات است . (داود ضریر انطاکی ج 1 ص 165 و ج 2 ص 43). دیک بردیک در علت بواسیر بکار است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). ترکیبی است از زرنیخ و مروآهک ز...