کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیّان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دیان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] dayyān ۱. بهحسابرسنده؛ محاسب.۲. پاداشدهنده.۳. حاکم؛ قاضی.۴. سائس.۵. قهار؛ چیره.
-
جستوجو در متن
-
dian
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دیان
-
Manawyddan
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منووی دیان
-
سائس
واژگان مترادف و متضاد
دیان، دیپلمات، سیاس، سیاستمدار ≠ بیسیاست
-
قاضی
واژگان مترادف و متضاد
حاکم، حکم، دادرس، داور، دیان، فیصل
-
شمارخواه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خا) (ص فا.) = شمار - خواهنده : 1 - آن که حساب کارها و اعمال طلبد. 2 - خدای تعالی ، دیان .
-
لاتن
لغتنامه دهخدا
لاتن . [ ت ُ ] (اِخ ) در اساطیر یونان نام مادر آپلن و دیان از ژوپیتر. و هم چشم ژونن .
-
پاداش دهنده
لغتنامه دهخدا
پاداش دهنده . [ دَ هََ دَ / دِ ] (نف مرکب ) دَیّان . (مهذب الاسماء). آنکه پاداش دهد. جزادهنده . مکافات کننده .
-
حساب کننده
لغتنامه دهخدا
حساب کننده . [ ح ِ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) کسی که حساب کند. دیان . (منتهی الارب ). محاسب .
-
حاتم آباد
لغتنامه دهخدا
حاتم آباد. [ ت ِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه قزوین و همدان میان دیان و گوریجان در341 هزارگزی طهران .
-
شمارخواه
لغتنامه دهخدا
شمارخواه . [ ش ُ خوا / خا] (نف مرکب ) آنکه حساب کارها و اعمال طلبد. || (اِخ ) خدای تعالی . دیان . (فرهنگ فارسی معین ).
-
حاکم
واژگان مترادف و متضاد
۱. آمر، داور، دیان، سائس، صاحباختیار، عامل ۲. ساتراب، شهربان، استاندار، امیر، پیشوا، حکمران، شاه، فرماندار، فرمانروا، والی ۳. برنده، حقدار ≠ محکوم ۴. چیره، مسلط، غالب ۵. حکم کننده ۶. قاضی، داور ۷. حاضر، موجود، حکمفرما، مستولی
-
ابسس
لغتنامه دهخدا
ابسس . [ اَ س ُ ] (اِخ ) نام شهری نزدیک اَبُلستین از نواحی روم ، و گویند اصحاب کهف و رقیم بدانجا باشند. (یاقوت حموی ). و آثار غریبی به ویرانه های این شهر است . (تاج العروس ). و ظاهراً مراد شهر اِفزوس در آسیةالصغری باشد که معبد دیان ربةالنوع جنگلها یک...
-
لاتمس
لغتنامه دهخدا
لاتمس . [ م ُ ] (اِخ ) نام باستانی کوهی میان یونیه ٔ آسیای صغیر (یعنی در نزدیکی قوش آطه ٔ امروزین ) و کاریه . به موجب اساطیر یونانی دیان با اندیمن معشوق خود در این کوه ملاقات میکردند و درنزدیک این کوه قصبه ای است بهمین نام . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
ارسترات
لغتنامه دهخدا
ارسترات . [ اِ رُ ] (اِخ ) وی از افراد گمنام شهر اِفسس بود که برای کسب شهرت و نام جاوید، معبد دیان ، واقع در افسس را که یکی از عجایب سبعه ٔ عالم بود بسوخت و این عمل در همان شبی واقع شد که اسکندر متولد گردید (356 ق . م .) مردم افسس که از این عمل او خش...