کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیوپا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دیوپا
/divpā/
معنی
نوعی عنکبوت بزرگ که پاهای دراز دارد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیوپا
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) عنکبوت بزرگ .
-
دیوپا
لغتنامه دهخدا
دیوپا. [ وْ ] (ص مرکب ) دیوپای . آنکه پایی مانند پای دیو دارد. (اصل کلمه ٔ دیبجات در سانسکریت ). (یادداشت مؤلف ). || (اِ مرکب ) عنکبوت . (برهان ) (از جهانگیری ) (صحاح الفرس ) (لغت فرس اسدی ) (از آنندراج ). غنده . تننده . تنند. وِندرِ (در تداول مردم ...
-
دیوپا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دیوپای› (زیستشناسی) [قدیمی، مجاز] divpā نوعی عنکبوت بزرگ که پاهای دراز دارد.
-
جستوجو در متن
-
دیوپای
لغتنامه دهخدا
دیوپای . [ وْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دیوپا. رجوع به دیوپا شود.
-
خدنق
لغتنامه دهخدا
خدنق . [ خ َ دَ ن ْ ن َ ] (ع اِ) عنکبوت . عنکبوت کلان . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دیوپا. || عنکبوت نر. (از متن اللغة). رجوع به خدرنق شود.
-
کراتن
لغتنامه دهخدا
کراتن . [ ک َ ت َ / ک َرْ را ت َ] (اِ) عنکبوت . کارتن . کارتنه . دیوپا. کارتنگ . کره تن . کروتنه . کراتین . (فرهنگ فارسی معین ) : مگس را پرده کی برگیرد آنگه که اندر پرده ٔ کراتن افتاد. قوامی رازی (از فرهنگ فارسی معین ).رجوع به کراتین ، عنکبوت و کارتن...
-
دیبجات
لغتنامه دهخدا
دیبجات . [ ب َ ] (اِ) مجمع الجزایر (اصل آن در سانسکریت [ دیوپا ] ست ). جمع معدول از کلمه ٔ هندی ، دیب ، دیپا، بمعنی جزیره و جات کلمه ٔ هندی بمعنی قوم ، گروه ، گنگ بار و چون مطلق گویند مراد مجمعالجزایر هند است که آخر آن سرندیب [ سیلان ] است . (یادداشت...
-
تندو
لغتنامه دهخدا
تندو. [ ت َ ] (اِ) عنکبوت را گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از اوبهی ) (از فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ). تنند و تنندو و تننده . (فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). و آنرا جولاه و جولاهه و جوله نیز گویند، زیراکه تننده ...
-
پا
لغتنامه دهخدا
پا. (اِ) رِجل . از اندامهای بدن و آن از بیخ ران تا سر پنجه ٔ پای باشد شامل ران و زانو و ساق و قدم . پای . و گاه بمعنی قسمت زیرین پا آید که عرب قدم گوید و آن از اشتالنگ تا نوک ابهام است : با جهل شما درخور نعلید بسر برنه درخور نعلی که بپوشیده به پائید....