کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیوسان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیوسان
دیکشنری فارسی به عربی
شرير
-
جستوجو در متن
-
fiendish
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیطانی، دیوسان
-
نسناس
واژگان مترادف و متضاد
آدمنما، دیوسار، دیوسان، غول، گوریل
-
demoniac
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیطانی، دیوانه وار، دیوسان، دیوی
-
demoniacal
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیطانی، دیوانه وار، دیوسان، دیوی
-
دیوفام
لغتنامه دهخدا
دیوفام . [ وْ ] (ص مرکب ) دیورنگ . دیوسان . دیومانند : گروهی در آن دشت یأجوج نام چو ما آدمی زاده و دیوفام .نظامی .
-
دیورنگ
لغتنامه دهخدا
دیورنگ . [ وْ رَ] (ص مرکب ) به گونه و رنگ دیو. دیوسان : چو شه دید کان پیکر دیورنگ به اقبال و طالع درآمد بچنگ .نظامی .
-
سان
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِ.) طرز، روش . 2 - قاعده ، قانون . 3 - رسم ، عادت . 4 - پسوند شباهت : دیوسان . 5 - در اصطلاح ارتش بازدید سپاهیان از طرف فرمانده است به این طریق که فرمانده از برابر صف سربازان که به طور منظم ایستاده اند عبور می کند.
-
دیوسر
لغتنامه دهخدا
دیوسر. [س َ ] (ص مرکب ) دیوسار. دیوآسا. دیوسان : که ای دوزخی بنده ٔ دیوسرخرد دور و دور از تو آئین و فر. فردوسی .که بودی همیشه نگهبان روم یکی دیوسر بود بیداد و شوم . فردوسی .این دیوسران را مدار مردم گر هیچ بدانی لطف ز دشنام .ناصرخسرو.
-
شرير
دیکشنری عربی به فارسی
بزهکارانه , تبه کارانه , ديو , شيطان , روح پليد , ادم بسيار شرير , ديوسان , شيطاني , کثيف , نامطبوع , زننده , تند و زننده , کريه , عاصي , گناهکار , گمراه کننده , بدخواه , کج , نادرست , خطا , فاسد , بديمن , بدشگون , ناميمون , بدسگال , بدکار , شرير , ت...
-
تنوره زدن
لغتنامه دهخدا
تنوره زدن . [ ت َ رَ / رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) چرخ زدن و گرد گشتن و حلقه بستن ، چنانکه گردباد تنوره می زند. (آنندراج ). گرد چیزی گرد آمدن : هزاران دلیران جوینده کین به گردش تنوره زدند از کمین . اسدی .تنوره زد از گردش اندر سپاه ز هر سو بزخمش گرفتند راه ...
-
سان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sān ۱. رسم؛ عادت.۲. [قدیمی] طرز؛ روش.۳. مثل؛ طور: بهسان، برسان، چهسان، یکسان، دیگرسان، بدانسان، ازاینسان، ◻︎ جمله صید این جهانیم ای پسر / ما چو صعوه مرگ برسان زغن (رودکی: ۵۰۵)، ◻︎ نه همهسال کار هموار است / نه بههر وقت حال یکسان است (مسع...
-
دیوسار
لغتنامه دهخدا
دیوسار.[ وْ ] (ص مرکب ) (از: دیو + سار، پسوند شباهت ) بمعنی دیو مانند است چه سار بمعنی شبیه و نظیر و مانند باشد. (برهان ) (از غیاث ). دیوسر. دیومانند. (از آنندراج ). شبیه بدیو. (ناظم الاطباء). دیوسان : یکی نعره زد همچو ابر بهارکه ای مرد خیره سر دیوسا...