کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیودل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دیودل
/divdel/
معنی
۱. تیرهدل.
۲. بددل.
۳. سنگدل و بیرحم.
۴. شجاع و دلیر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیودل
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (ص مر.) 1 - سیاه دل . 2 - شجاع ، دلیر.
-
دیودل
لغتنامه دهخدا
دیودل . [ وْ دِ ] (ص مرکب ) مردم شجاع و دلیر و دلاور. (برهان ) (ناظم الاطباء). دیوجان . (ازآنندراج ). سخت دلاور. (شرفنامه ٔ منیری ) : دیودلان سرکشش حامل عرش سلطنت مرغ پران ترکشش پیک سبای مملکت . خاقانی .دیودل باشیم و برپاشیم جان کان پری دلدار دیدار آ...
-
دیودل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] divdel ۱. تیرهدل.۲. بددل.۳. سنگدل و بیرحم.۴. شجاع و دلیر.
-
جستوجو در متن
-
دیدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: ditār] didār ۱. دیدن؛ رؤیت.۲. ملاقات.۳. روی نمودن.۴. (اسم) [قدیمی، مجاز] روی و رخسار.۵. (اسم) [قدیمی، مجاز] چشم و قوۀ بینایی.〈 دیدار آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] پدیدار شدن؛ آشکار شدن: ◻︎ دیودل باشیم و برپاشیم جان / کآن پریدیدار...