کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیوار پرده ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دیوار به دیوار
واژهنامه آزاد
همسایه
-
هم دیوار
لغتنامه دهخدا
هم دیوار. [ هََ دی ] (ص مرکب ) همسایه . (آنندراج ).
-
bearing wall
دیوار باربَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] دیواری که توانایی تحمل بار را داشته باشد
-
wing wall
دیوار بالی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] دیواری فرعی که از یک سر به دیوار تکیهگاه متصل میشود
-
shear wall
دیوار برشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] دیواری که در سطح صفحۀ خود، نیروهای جانبی ناشی از اثر باد یا زلزله را تحمل کند
-
masonry wall
دیوار بنّایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] دیواری که از آجر یا سنگ ساخته شود
-
solid wall
دیوار توپُر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] دیوار یکپارچهای که از مصالح پیوسته تشکیل شده باشد
-
cavity wall 1
دیوار توخالی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] دیوار دوجدارهای که فضای داخل آن خالی باشد
-
retaining wall
دیوار حایل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] دیواری که برای تحمل فشار خاک طراحی شود
-
دیوار کوتاه
لغتنامه دهخدا
دیوار کوتاه . [ دی ] (ترکیب وصفی ، ص مرکب ) کنایه از مفلس و تهیدست . (از آنندراج ). || فقر و تنگدستی . (ناظم الاطباء).
-
دیوار هالک
لغتنامه دهخدا
دیوار هالک . [ دی ل َ ] (اِ مرکب ) دیوار مالک ؟ وصعة (مرغی است ). (زمخشری ). دال بزه . (یادداشت مؤلف ). مرغی شبیه گنجشک و خردتر از آن . (ناظم الاطباء). دال وژه . دال پژه . کاسکنه . (مقدمة الادب زمخشری ). رجوع به دال بزه شود.
-
شاه دیوار
لغتنامه دهخدا
شاه دیوار. [ دی ] (اِ مرکب ) دیوار بلند و ستبر قصری یا قلعه و غیره . (یادداشت مؤلف ) : چنانکه به هفت سال بیرون قصبه کشت نکردند. کشتی که بود در اندرون شاه دیوار بود... (تاریخ بیهق ). و تخریب شاه دیوار قصبه به فرمان ملک عضدالدین بود. (تاریخ بیهق ). یک...
-
سنگ دیوار
لغتنامه دهخدا
سنگ دیوار. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاین بخش کلات شهرستان دره گز. دارای 124 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و کنجد. شغل اهالی زراعت و دارای پاسگاه ژاندارمری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
بی دیوار
لغتنامه دهخدا
بی دیوار. [ دی ](ص مرکب ) (از: بی + دیوار) که دیوار ندارد : بچشم سر یکی بنگر سحرگاه بر این دولاب بی دیوار و بی لاد.ناصرخسرو.رجوع به دیوار شود.
-
دیوار نما
دیکشنری فارسی به عربی
جدارية