کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیوارکوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دیوارکوب
/divārkub/
معنی
نوعی چراغ که به دیوار نصب کنند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
bracket
-
جستوجوی دقیق
-
دیوارکوب
لغتنامه دهخدا
دیوارکوب . [ دی ] (ن مف مرکب ) کوبیده به دیوار. دیوارکوفت . کوفته شده بدیوار: جار دیوارکوب ؛ قسمی چراغ که بدیوار نصب کنند. (یادداشت مؤلف ).دو شاخه ٔ دیوارکوب ؛ چراغ پایه داری که بدیوار نصب میکنند. (ناظم الاطباء). ساعت دیوارکوب ؛ ساعت دیواری .
-
دیوارکوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) divārkub نوعی چراغ که به دیوار نصب کنند.
-
واژههای مشابه
-
ساعت دیوارکوب
لغتنامه دهخدا
ساعت دیوارکوب . [ ع َ ت ِ دی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرکب از «ساعت » و «دیوارکوب » ساعت دیواری .
-
چراغ دیوارکوب
لغتنامه دهخدا
چراغ دیوارکوب . [ چ َ / چ ِ غ ِ دی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )نوعی چراغ نفتی یا برقی که مخصوص کوبیدن و نصب کردن بدیوار است . نوعی چراغ نفتی یا برقی که بدیوار خانه یا دیوار اطاق نصب کنند. یک قسم چراغ نفتی که مخصوص کوبیدن بدیوار ساخته شده و صفحه ٔ مدور ب...
-
واژههای همآوا
-
دیوار کوب
لهجه و گویش تهرانی
چراغی که به دیوار نصب میشود
-
جستوجو در متن
-
چراغ دیواری
لغتنامه دهخدا
چراغ دیواری . [ چ َ / چ ِ غ ِ دی ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) چراغ دیوارکوب . رجوع به چراغ دیوارکوب شود.
-
ساعت دیواری
لغتنامه دهخدا
ساعت دیواری . [ ع َ ت ِ دی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساعت دیوارکوب . ساعت لنگرداری که آن را بدیوار آویزند و آن رقاصکی دارد. ساعت رقاصک دار. ساعت مجلسی .
-
ساعت مجلسی
لغتنامه دهخدا
ساعت مجلسی . [ ع َ ت ِ م َ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی ساعت . (فرهنگ نظام ). ساعت دیواری . (استینگاس ). ساعت دیواری . ساعت دیوارکوب . رجوع به ساعت دیواری شود.
-
کوب
لغتنامه دهخدا
کوب . (اِمص ) ضربی و آسیبی و کوفتی باشد که از چوب و سنگ و مشت و امثال آن به کسی رسد وآن را به عربی صدمه گویند. (برهان ). ضربی که از کوفتن و کوبیدن به کسی رسد مانند سنگ و چوب که بر کسی زنند. (آنندراج ). صدمه و ضربه و لطمه و ضرب . (ناظم الاطباء). ضربت ...