کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیواربست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دیواربست
/divārbast/
معنی
جایی که دیوار دارد؛ زمینی که با دیوار محصور شده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیواربست
لغتنامه دهخدا
دیواربست . [ دی ب َ ] (ن مف مرکب ، اِمرکب ) مکانی که بر اطراف آن دیوارها کشیده باشند. دیواربند. (آنندراج ). جائی که از دیوار محصور شده باشد. (ناظم الاطباء). چهاردیوار. محوطه . زمین از چهار جهت محصور. (یادداشت مؤلف ). حصار. زمین دیوار کشیده : و یک رو...
-
دیواربست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] divārbast جایی که دیوار دارد؛ زمینی که با دیوار محصور شده.
-
واژههای مشابه
-
گنج دیواربست
لغتنامه دهخدا
گنج دیواربست . [ گ َ ج ِ ب َ ] (اِخ ) نام گنجی است که در زیر دیواری بود و آن دیوار نزدیک به افتادن شده بود، خضر علیه السلام آن دیوار را راست کرد. (برهان ) (جهانگیری ). نام گنجی است که شخصی پسر صغیر داشت ، به وقت مردن مال خود را برای آن پسر در بنای دی...
-
گنج دیواربست
لغتنامه دهخدا
گنج دیواربست . [ گ َ ج ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گنجی که مثل دیوار بلند افتاده باشد. (غیاث اللغات ). گنجی که همچون دیوار توده بسته و انبار کرده باشند یعنی گنج بزرگ . (شمس اللغات ). و رجوع به مدخل بعد شود.
-
گنج دیواربست
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ بَ) (اِمر.) گنجی که در زیر دیواری در حال فرو ریختن قرار داشت ، خضر (ع ) می دانست و آن دیوار را درست کرد.
-
جستوجو در متن
-
محوط
لغتنامه دهخدا
محوط. [ م ُ ح َوْ وِ ] (ع ص ) دیوارسازنده و دیواربست کننده . (از ناظم الاطباء). || گرداگرد چیزی برآینده و دیواربست کشنده . (آنندراج ). || محافظ و نگهبان و پاسبان . (ناظم الاطباء).
-
محوط
لغتنامه دهخدا
محوط. [ م ُ ح َوْ وَ ] (ع ص ) محصورشده و احاطه شده از دیوار. (ناظم الاطباء). آنچه که در گرداگرد آن دیواری برآورده باشند. دیواربست کرده . دیواربست . (مهذب الاسماء). دیوارکرده . (یادداشت مرحوم دهخدا). دیوارساخته و دیواربست کرده . (آنندراج ).- کَرم محوط...
-
حوائط
لغتنامه دهخدا
حوائط. [ ح َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ حائط، به معنی بستان دیواربست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
تحویط
لغتنامه دهخدا
تحویط. [ ت َح ْ ] (ع مص ) دیواربست کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة) (آنندراج ). دیوار کردن . (زوزنی ) (آنندراج ). دیوار ساختن . دیواربست کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دیوار ساختن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). دیوار ساختن گرداگرد. (صر...
-
چهاردیوار
لغتنامه دهخدا
چهاردیوار. [ چ َ/ چ ِ دی ] (اِ مرکب ) چاردیوار. جائی که از چهار سمت محصور بود. که از هر سوی دیواری گرد او باشد. محاط به چهار دیوار از چهار سو. چهاردیواری . دیواربست : و یک روز به نزدیک آن چهاردیوار گذشت و او را قصه ٔ آن دیواربست و آن مردمان بگفتند. (...
-
بربست کردن
لغتنامه دهخدا
بربست کردن . [ ب َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محصور کردن .دیواربست کردن . چینه کشیدن : باغ ویران شده بود که در وی کشاورزی کردندی و خاقان ترک فرمود تاآن همه را بربست کردند و دیوارهای بلند برآوردند و منبر و محراب ساختند از خشت نپخته . (تاریخ بخارا).
-
حیاط
لغتنامه دهخدا
حیاط. [ ح َ ] (از ع ، اِ) محوطه و هر جای دیواربست و سرای و خانه و صحن خانه . (ناظم الاطباء). صحن و گشادگی خانه . در تداول فارسی ، فضائی وسیع و بی سقف که اطاقها بر طرفی یا چند طرف آن بنا شده است .- حیاط آشپزخانه .- حیاط اندرونی .- حیاط بیرونی .- حی...
-
حائط
لغتنامه دهخدا
حائط. [ ءِ ] (ع اِ) دیوار. جدار : دوستی ببرید زآن مخلص تمام رو به حائط کرد تا نارد سلام . (مثنوی ). || دیوار باغ . || کده . کنت . کند. ج ، حیطان ، حیاط. || بستان دیواربست . ج ، حوائط : دریغ سی و سه پاره رز و دوازده ده دریغ حائط و قصر و زمین و انهارم ...