کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دیروز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) diruz روز گذشته؛ روز پیش؛ روز پیش از امروز؛ دینه.
-
کهینه
لغتنامه دهخدا
کهینه .[ ک ُ ن َ / ن ِ ] (ص ) کهنه . دیرین . قدیم : چه آویزی در این چون می ندانی که دینه ست این مدینه یا کهینه .ناصرخسرو.
-
دینا
فرهنگ نامها
(تلفظ: dinā) داور ، داوری؛ (در اوستایی) دین ؛ (در عبری) (= دینه) انتقام یافته ؛ (در اعلام) نام خواهر یوسف (ع).
-
استیضاع
لغتنامه دهخدا
استیضاع . [ اِ ] (ع مص ) کم کردن خواستن از کسی : استوضع منه . (منتهی الارب ). || اِستوضعه فی دَینه ؛ استرفقه . (المنجد).
-
دیگینه
لغتنامه دهخدا
دیگینه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) دینه . (آنندراج ). دیروزی . دیروز. (ناظم الاطباء) : هر روز فقیران راست هم عید و هم آدینه نی عید کهن گشته آدینه و دیگینه .مولوی .
-
مدین
لغتنامه دهخدا
مدین . [ م ُ دَی ْ ی ِ ] (ع ص ) بر دین خود گذارنده کسی را. (از آنندراج ). متحمل و بردبار در امور دین . (ناظم الاطباء): دَیَّنَه ُ؛ بر دین خود گذاشت او را. (منتهی الارب ). نعت فاعلی است از تدیین . رجوع به تدیین شود.
-
پرزپیس
لغتنامه دهخدا
پرزپیس . [ پْرُ / پ ُرُ زُ ] (فرانسوی ، اِ) نوعی حشره ٔ بالدار از خانواده ٔ پروزوپی دینه . || کهور. و آن نوعی نبات پروانه شکل شامل درختان و نهالهای خاردار که در هندیافت شود و هم در نواحی کرمان و عباسی و نرماشیر.
-
حمور
لغتنامه دهخدا
حمور. [ ح َ ] (اِخ ) (بمعنی الاغ ) و او پدر شکیم است که دینه دخت یعقوب را بی عصمت کرد. (سفر پیدایش 33 : 19). و اولاد یعقوب او را بقتل رسانیدند. (سفر پیدایش 34 : 36) (قاموس کتاب مقدس ).
-
حویان
لغتنامه دهخدا
حویان . [ ] (اِخ ) سلسله ٔ کنعان بن حام بن نوح بودند و در وقتی که یعقوب از الجزیره مراجعت مینمودند، این طایفه در کنعان سکونت داشتند و پسر یکی از بزرگان ایشان که حمور نام داشت ، دینه دختریعقوب را ملوث و بی عصمت ساخت . (قاموس کتاب مقدس ).
-
غم فزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ‹غمفزای، غمافزا› qamfazā آنکه یا آنچه غم و اندوه شخص را زیادتر کند؛ افزایندۀ غم: ◻︎ آن غمگسار دینه مرا غمفزای گشت / وآن غمفزای هست کنون غمگسار من (ناصر خسرو: ۲۹۸).
-
غرام
لغتنامه دهخدا
غرام . [ غ ُر را ] (ع ص ، اِ) ج ِ غریم ، مثل غرماء، و این نادر است زیرا فعیل بر وزن فُعّال جمع بسته نمی شود. (از ذیل اقرب الموارد). || صاحب اقرب الموارد گوید: رواست که غارم معنی نسبت را برساند و به معنی ذواغرام یا تغریم باشد و غرام جمع آن محسوب شود. ...
-
استملاء
لغتنامه دهخدا
استملاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) از یاد چیزی نویسانیدن خواستن . املاء کردن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). املاءخواستن . (زوزنی ) (منتهی الارب ). طلب املاء کردن . نبشتن خواستن . || املاء پرسیدن . (منتهی الارب ).- استملاء حدیث ؛ املاء حدیث طلبیدن از کسی .|...
-
غم فزای
لغتنامه دهخدا
غم فزای . [ غ َ ف َ ] (نف مرکب ) بمعنی غم فزا. رجوع به همین ترکیب شود : مبندید با رشک و با آز رای که این غم فزای است و آن جانگزای . (گرشاسب نامه ).آن غمگسار دینه مرا غمفزای گشت وآن غمفزای گشته کنون غمگسار من .ناصرخسرو.
-
سوگاه
لغتنامه دهخدا
سوگاه . (اِخ ) دهی است جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین . دارای 101 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ دینه رود. محصول آنجا غلات ، زغال اخته و انگور است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
اخطاء
لغتنامه دهخدا
اخطاء. [ اِ ] (ع مص )خطا کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || منسوب بخطا کردن . خطا گرفتن بر کسی . || اخطاء فی دینه ؛ براه خطا رفت بقصد و یا بی قصد. || فاگذشتن از کسی که قصد وی داری . (تاج المصادر) (زوزنی ). || بر گام زدن داشتن . (تاج المصادر بیه...