کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیمومت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دیمومت
/deymumat/
معنی
دوام داشتن؛ دائم بودن؛ همیشه بودن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پایایی، جاودانگی، خلود، دوام
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیمومت
واژگان مترادف و متضاد
پایایی، جاودانگی، خلود، دوام
-
دیمومت
فرهنگ فارسی معین
(دِ یا دَ مَ) [ ع . دیمومة ] 1 - (مص ل .) همیشه بودن ، خلود. 2 - (اِمص .) همیشگی ، دوام .
-
دیمومت
لغتنامه دهخدا
دیمومت . [ دَ م َ ] (ع اِمص ) مأخوذ از دیمومة عربی بمعنای همیشگی . پیوستگی . دوام . پایندگی . جاویدی . بی کرانگی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دیمومة شود : ازل همیشه و دیمومت و خلود و ابدمیان هریک چون فرق کرد زیرک سار.ناصرخسرو.
-
دیمومت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: دیمومة] [قدیمی] deymumat دوام داشتن؛ دائم بودن؛ همیشه بودن.
-
واژههای همآوا
-
دیمومة
لغتنامه دهخدا
دیمومة. [ دَ م َ ] (ع ص ، اِ) بیابان فراخ بی آب . مفازة دیمومة. (منتهی الارب ). بیابان پهناور و بیابان که در آن آب نباشد. (از اقرب الموارد ذیل ماده ٔ دم م ).
-
دیمومة
لغتنامه دهخدا
دیمومة. [ دَ م َ] (ع مص ) همیشگی نمودن . (از منتهی الارب ). ثابت و دوام داشتن . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) دوام . (از اقرب الموارد ذیل دم م ). یقال قطعوا دیمومة و دیامیم و هی الارض التی یدوم بعد. (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
بی کرانگی
لغتنامه دهخدا
بی کرانگی . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی کران . || ابدیت . دیمومت . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به بی کران شود.
-
همیشگی
لغتنامه دهخدا
همیشگی . [ هََ ش َ / ش ِ ] (حامص ) مداومت و پیوستگی . (آنندراج ). دوام . دیمومت . (السامی ). || ازلیت . قدم . (السامی ). || (ق ) برای همیشه . دائما. به طور دائم : به سرای سپنج مهمان رادل نهادن همیشگی نه رواست . رودکی . || (ص نسبی ) دائمی . جاودان : ب...
-
پایندگی
لغتنامه دهخدا
پایندگی . [ ی َ دَ / دِ ] (حامص ) خُلُود. بقاء. ابدیّت . دوام . دیمومت . قیام . (مهذب الاسماء) : دانی که پسر باشد پایندگی تن گیتی چو تن است او بمثل همچو سرآمددر خانه نشاید شدن الا بره دردر خانه ٔ اقبال و سعادت چو درآمد. قطران .آزمودم مرگ من در زندگیس...
-
زیرکسار
لغتنامه دهخدا
زیرکسار. [ رَ ] (ص مرکب ) خداوند ادراک و فهم و شعور باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از جهانگیری ). یعنی خداوند فهم ، چه «سار»بمعنی صفت و «سر» هر دو آمده ... (فرهنگ رشیدی ). یعنی خداوند فهم و دانش که در سرش هوش باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ) : به جود اون...
-
قیمومت
لغتنامه دهخدا
قیمومت . [ ق َ م َ ] (ع اِمص ) سرپرستی . قیمی . قیم بودن . (فرهنگ فارسی معین ): هنوز بعض کشورهای ضعیف تحت قیمومت دولتهای بزرگند. قیمومت مانند «شیخوخت » در هیچیک از منابعی که در دسترس ماست دیده نمیشود و اصلاً این وزن به اجوف یایی اختصاص دارد و حال آنک...
-
پیوستگی
لغتنامه دهخدا
پیوستگی . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی پیوسته . شحشح . مقابل گشادگی . مقابل جدائی و بین . مقابل گسستگی و انفصال : و کیفیت هر اندامی و گردانی و سبکی و گشادگی و پیوستگی و نرمی و سختی هر یک از گونه ٔ دیگر است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی )....
-
سار
لغتنامه دهخدا
سار. (اِ) سر. (برهان ) (جهانگیری ) (شعوری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). که به عربی رأس گویند. (برهان ). به این معنی در ترکیبات زیر آمده است : آسیمه سار، سرآسیمه . آسیمه سر. سیمه سار : من از بهر آن بچه آسیمه سارهمی گردم اندر جهان سوگوار. شمسی (یوسف و زلی...