کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
Cecil B. DeMille
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیسیل ب. دیل
-
دیلی
لغتنامه دهخدا
دیلی . [ لی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به دیل الدیل ... رجوع به دیل الدیل عمروبن ودیعة شود.
-
Diego Rodriguez de Silva y Velazquez
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دیگو رودریگز دیل سیلوا و ولزاکز
-
plaice
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دریایی، ماهی پهن، ماهی دیل، ماهی پیچ
-
سمک موسي
دیکشنری عربی به فارسی
ماهي ديل , ماهي پهن , ماهي پيچ
-
plaices
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دادسرا، ماهی پهن، ماهی دیل، ماهی پیچ
-
دئلی
لغتنامه دهخدا
دئلی .[ دُ ءَ ] (ص نسبی ) منسوب است به دئل (دؤل ) و بقول مبرد منسوبست به دول که از ماده ٔ «دُیل » مأخوذست . و دُیل که دایه است نام رهط ابوالاسود دؤلی میباشد اما دیلی نمیگویند که توالی کسرات شود. (از سمعانی ).
-
ژناپ
لغتنامه دهخدا
ژناپ . [ ژِ ] (اِخ ) نام شهری در بلژیک بر ساحل چپ رود دیل ، دارای 1886 تن سکنه .
-
ابورن
لغتنامه دهخدا
ابورن .[ اِ رُ ] (اِخ ) قومی ازجرمانیه ٔ گُل که میان رود موز و دیل سکنی گرفتند.
-
گوهرمزد
لغتنامه دهخدا
گوهرمزد. [ گ َ / گُو هََ م ِ ] (اِخ ) به نظر یوستی در کتاب نامنامه ٔ ایرانی ص 112 اصل کلمه کهرم است که معرب آن جوهرمز است و مرکب از دو جزء است جزء نخستین گو به معنی پهلوان و جزءدوم هرمزد باشد. و جمعاً یعنی هزمز دیل . (مزدیسنا وتأثیر آن در ادب پارسی ...
-
سائب
لغتنامه دهخدا
سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن فَرّوخ ضریر مکی مکنی به ابوالعباس مولای بنی جذیمةبن عدی ّ بن دیل شاعری هجاگوی و از هواخواهان بنی امیه بود. اکثر اشعارش در هجو آل زبیراست ودرباره ٔ ابی باطفیل عامربن واثله شاعر شیعی گوید:لعمرک اننی و ابا طفیل لمختلفان و اﷲ الش...
-
قندیلو
لغتنامه دهخدا
قندیلو. [ ق َ دیل ْ لو ] (اِخ ) دهی است از حومه ٔ بخش اسکو شهرستان تبریز، واقع در 14هزارگزی جنوب اسکو و 15هزارگزی شوسه ٔ تبریز به اسکو. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 326 تن است . آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت...
-
بروکسل
لغتنامه دهخدا
بروکسل . [ بْرو / ب ُ س ِ ] (اِخ ) پایتخت کشور بلژیک و کرسی برابان در ساحل سن که به دیل ریزد. این شهر 185هزار تن سکنه دارد که با نواحی منضمه ٔ آن در حدود 972هزار تن میگردد. بروکسل دارای صنایع فعال و متنوع از قبیل مصنوعات مکانیکی و الکتریکی ، برودری (...
-
طیبی گرمسیر
لغتنامه دهخدا
طیبی گرمسیر. [ طَی ْ ی ِ ی ِ گ َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان است . این دهستان بین دهستانهای بویراحمد سردسیر، دشمن زیاری ، طیبی سرحدی ، بهمئی سردسیر و دهستان حومه ٔ بهبهان واقع شده است . موقع طبیعی دهستان کوهستانی ، هوا...
-
آغل
لغتنامه دهخدا
آغل . [ غ ِ / غ ُ ] (اِ) جای گوسفندان و گاوان و دیگر چارپایان بشب در خانه یا کوه وبیشتر کنده ای در زیرزمین باشد. کمرا. شب گاه . شبغا. شوگاه . آغیل . شوغا. شب غاز. شب غازه . شوغار. شوغاره . شب غاو. آغول . نَغِل . نُغول . باغل . غال . آغال . غول . غوشا...