کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیصان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیصان
لغتنامه دهخدا
دیصان . [ دَ ] (اِخ ) (نهر...) نام رودخانه ٔ شهر رها است که ابن دیصان منتسب بدان گردیده است . (از خاندان نوبختی عباس اقبال ص 25).
-
دیصان
لغتنامه دهخدا
دیصان . [ دَ ی َ ] (ع مص ) مایل گردیدن از راه . (از تاج العروس ) (از منتهی الارب ). || روباه بازی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || به هرسو رفتن غده در زیر انگشت دست حرکت دهنده ٔ آن . (از منتهی الارب ): داصت الغدة؛ بهر سو رفت و لغزید غده در زیر پوست و ...
-
واژههای مشابه
-
ابن دیصان
لغتنامه دهخدا
ابن دیصان . [ اِ ن ُ دَ ] (اِخ ) پدر او نهامه و مادرش نهشیران است (154-222 م .). دیصان رودی است که بر رُها (اورفه ) گذرد و نام ابن دیصان مأخوذ از اسم آن رود باشد. پدر او از هیاطله و در دربار معنو پرورش یافته و با پسر او ابگر در یک جا درس خوانده دانش...
-
واژههای همآوا
-
دیثان
لغتنامه دهخدا
دیثان . [ دَ ی َ ] (ع اِ) کابوس که انسان را فروگیرد. ابن سیده گوید این لغت دخیل است . (از لسان العرب ). دیثانی .
-
جستوجو در متن
-
باردسن
لغتنامه دهخدا
باردسن . [ دِ س َ ] (اِخ ) باردزان . همان ابن دیصان باشد. رجوع به ابن دیصان و باردزان شود.
-
باردسان
لغتنامه دهخدا
باردسان . [ دِ ] (اِخ ) رجوع به باردزان و ابن دیصان شود.
-
دیصانیة
لغتنامه دهخدا
دیصانیة. [ دَ ی ْ نی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از ثنویه که منسوبند به دیصان و مذهب او آن است که نور فاعل مختار است و ظلمت موجب و فعل او بحسب طبع و اضطرار. (نفائس الفنون ). رجوع به ابن دیصان و البیان و التبیین ج 1 ص 40 و ضحی الاسلام ج 3 و خاندان نوبختی عبا...
-
باردزان
لغتنامه دهخدا
باردزان . [ دِ ] (اِخ ) باردسن . همان ابن دیصانست نزد اروپائیان . رجوع به ابن دیصان در همین لغت نامه و دایرةالمعارف اسلام (ابن دیصان ) و لاروس قرن بیستم و ایران باستان ج 1 ص 96 و ج 3 ص 2181 ، 2182 ، 2587 ، 2590 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 (باردسان ) شود...
-
روباه بازی کردن
لغتنامه دهخدا
روباه بازی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حیله گری کردن . چون روباه مکر و فریب و فسون بکار بردن . نیرنگ بازی کردن . دیصان . (تاج المصادر بیهقی ) : مکن روباه بازی شیرمرداخموشی پیشه کن کاین ره عیان است . عطار.و رجوع به روباه باز و روباه بازی و روبه بازی ...
-
فرات
لغتنامه دهخدا
فرات . [ ف ُ] (اِخ ) نهر عظیمی است که با دجله پیوندد و هر دوی آنها یک نهر شوند در عبادان و به خلیج فارس ریزند. (اقرب الموارد). حمزة گوید: فرات معرب است ، و نام دیگرش فالادرود است زیرا در کنار دجله مانند اسب جنیبتی (یدک کش ) است ، و در پارسی جنیبت را ...
-
مانی
لغتنامه دهخدا
مانی . (اِخ ) نام نقاشی بوده مشهوردر زمان اردشیر و بعضی گویند در زمان بهرام شاه بودو بعد از عیسی علیه السلام ظاهر شد و دعوی پیغمبری کرد، و بهرام شاه بن هرمز شاه او را به قتل آورد. (برهان ). نام نقاشی است مشهور. ولادت او به بابل در دهی موسوم به مردینو...
-
تاریخ
لغتنامه دهخدا
تاریخ . (ع مص ، اِ) تأریخ . توریخ . نوشتن کتاب را. (منتهی الارب ). وقت چیزی پدید کردن . و در اصطلاح ، تعیین کردن ْ مدتی را از ابتدای امر عظیم و قدیم مشهور تا ظهور امر ثانی که عقب او است تا که دریافته شود بزمانه ٔ آینده و دیگر مدت ظهور این امر ثانی ب...