کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیزَه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
deice
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دیزه، بدون یخ کردن
-
دیزج
فرهنگ فارسی معین
(دَ زَ) (اِ.) دیزه .
-
dark-grey
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خاکستری تیره، دیزه
-
ادغیمام
لغتنامه دهخدا
ادغیمام . [ اِ ] (ع مص ) دیزه گردیدن به رنگ . به رنگ دیزه گردیدن . (منتهی الارب ).
-
دغمة
لغتنامه دهخدا
دغمة. [ دُ م َ ] (ع اِ) دیزه . (منتهی الارب ). رنگ اسب دیزه . (ناظم الاطباء). دَغم که رنگی است . (از اقرب الموارد). رجوع به دَغَم شود.
-
دیزج
لغتنامه دهخدا
دیزج . [ دَ زَ ](معرب ، ص ، اِ) اسب که از کاکل تا دمش خط سیاه داشته باشد معرب دیزه بالکسر و لماعربوه فتحوه . (منتهی الارب ). رجوع به دیزه و نیز رجوع به دزی ج 1 ص 481 شود.
-
ادغم
لغتنامه دهخدا
ادغم . [ اَ غ َ ] (ع ص ) دیزه . دیزج . (قاموس ). اسب دیزه . (منتهی الارب ). خر دیزه . (مهذب الاسماء). و فی المثل : الذئب ادغم . (منتهی الارب ). || سیاه بینی . || چاروائی که سر بینی و بالای بینی از روی اوسیاه باشد. اطخم . || آنکه در بینی سخن گوید. || ...
-
لالا
لغتنامه دهخدا
لالا. (اِخ ) رضی الدین لالای قزوینی شاعر. رجوع به رضی الدین شود. این دو بیت او راست :هر آنکو کند جرم مجرم درسته کند فضل حق از دَمَندانش رسته .پندی بگویمت بشنو هان دگر مپزدر دیزه ٔخیال اباهای حرص و آز.(سروری ذیل لغت درسته به معنی عضو و دیزه به معنی نو...
-
دیزندان
لغتنامه دهخدا
دیزندان . [ زَ ] (اِ مرکب ) سه پایه ٔ آهنی باشد که دیگ مسین را بر بالای آن گذارند و طعام پزند. (برهان ) (از آنندراج ). سه پایه ٔ آهنی را گویند که دیزه بمعنی دیگ مسی را بر بالای آن نهند و اطعمه پزند. (جهانگیری ).
-
دغماء
لغتنامه دهخدا
دغماء. [ دَ ] (ع ص ) مؤنث أدغم . ماده اسب دیزه . (از منتهی الارب ). || شاة دغماء؛ گوسپندکه هر دو گوش وی و زیر کام وی سیاه باشد. (منتهی الارب ). ج ، دُغم . (ناظم الاطباء). و رجوع به ادغم شود.
-
روز درنگ
لغتنامه دهخدا
روز درنگ . [ زِ دِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روزقیامت است . (برهان قاطع) (از آنندراج ) : کجا دیزه ٔ تو چمد روز جنگ شتاب اندر آرد بروزدرنگ .فردوسی .
-
پاطاق
لغتنامه دهخدا
پاطاق . (اِخ ) نام محلی و گردنه ای بر کنار راه کرمانشاه و قصر شیرین میان سرحد دیزه و سرپل ذهاب در 704000 گزی طهران که از نقاط مهم نظامی غرب محسوب است و سابقاً عقبه ٔ حُلوان نامیده میشد.
-
یون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] yun ۱. نمدزین.۲. غاشیه؛ روپوش: ◻︎ از فتح و ظفر بینم بر نیزۀ تو عقد / وز فرّ و هنر بینم بر دیزۀ تو یون (عنصری: ۳۴۳).۳. پول خُرد.
-
خر
لهجه و گویش بختیاری
xar 1. خر؛ 2. قسمت محدب قاپ. خر دیزه xar diza:خرِ سیاهرنگ. خر زَردَه xar zarda:خر عنّابى پُررنگ. خر سُووزَه xar sowza:خر سفیدرنگ. خر میشَه xar miša:خر خاکسترىرنگ.
-
کهدوئیه
واژهنامه آزاد
این واژه نام بخشی در استان یزد و شهرستان تفت است که در 100کیلومتری شهر یزد واقع شده است. جمعیت این بخش حدود 1500نفر است و شغل اهالی این بخش کشاورزی است. از روستاهای همجوار این بخش میتوان به گاریزات و نیر و بنادکوک دیزه نام برد.