کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیر بشر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دیر صلوبا
لغتنامه دهخدا
دیر صلوبا. [ دَ رِ ص َ ] (اِخ ) دهی است از دیههای موصل . (از معجم البلدان ).
-
دیر صلیبا
لغتنامه دهخدا
دیر صلیبا. [ دَ رِ ص َ ] (اِخ ) در نواحی دمشق مقابل باب الفرادیس میباشد و به دیر خالد نیز معروف است چه وقتی که خالد دمشق را محاصره کرد به آن دیر فرود آمد. (از معجم البلدان ). و رجوع به دیر چلیپا شود.
-
دیر صموئیل
لغتنامه دهخدا
دیر صموئیل . [ دَ رِ ص َ م َ ] (اِخ ) در وادی ریان بمصر است و آن را دیرالقلمون نیز خوانند این دیر را صموئیل مقدس در قرن هفتم میلادی برپا نمود. (از الموسوعة العربیة المیسرة).
-
دیر صوما
لغتنامه دهخدا
دیر صوما. [ دَ رِ ] (اِخ ) دیری در نزدیکی ملطیه بر سر کوهی واقع شده و به قلعه ای ماند. (از معجم البلدان ).
-
دیر طمویه
لغتنامه دهخدا
دیر طمویه . [ دَ طَم ْ وَی ْ ] (اِخ ) طمویه دهی است در مغرب نیل بمصر در مقابل حلوان و مشرف بر نیل است و اطراف آن را درختان و نخله های خرما و تاکستانها احاطه کرده است . د یر با صفا و آبادی است و یکی از تفرجگاههای مصر محسوب میشود. (از معجم البلدان ).
-
دیر عبدالرحمان
لغتنامه دهخدا
دیر عبدالرحمان . [ دَ رِ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) محلی است نزدیک کوفه در عراق . نقطه ٔ تمرکز سپاهیان کوفی که حجاج به جنگ خوارج فرستاد. (از دائرة المعارف فارسی ).
-
دیر عبدالمسیح
لغتنامه دهخدا
دیر عبدالمسیح . [ دَ رِ ع َ دُل ْ م َ ] (اِخ ) عبدالمسیح بن عمروبن بقیلة غسانی که از سالخوردگان بود و هنگامی که خالدبن الولید بجنگ مردم حیره و ایرانیان رفت عبدالمسیح را ملاقات نمود و در خارج حیره در محلی بنام جرعة دیری بوده است که عبدالمسیح پس از صلح...
-
دیر عبدون
لغتنامه دهخدا
دیر عبدون . [ دَ رِ ع َ ] (اِخ ) دیری است بسامراء جنب المطیرة واقع است . وجه تسمیه اش بدان سبب است که عبدون که مسیحی مذهب و برادر صاعدبن مخلد بود به این دیر بسیار رفت و آمد و عنایت داشت . برادر وی صاعد بر دست خلیفه الموفق اسلام آورد و او را وزیر خویش...
-
دیر عبدون
لغتنامه دهخدا
دیر عبدون . [ دَ رِ ع َ ] (اِخ ) نام دیری بوده است نزدیک جزیره ٔ ابن عمر که نهر دجله میان آندو قرار داشته و اکنون مخروبه است . (از معجم البلدان ).
-
دیر علقمه
لغتنامه دهخدا
دیر علقمه . [ دَ رِ ع َ ق َ م َ ] (اِخ ) در حیره است ومنسوب به علقمةبن عدی ... است . (از معجم البلدان ).
-
دیر علی
لغتنامه دهخدا
دیر علی . [ دِی ْ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کره سنی بخش سلماس شهرستان خوی و دارای حدود100 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
دیر عمان
لغتنامه دهخدا
دیر عمان . [ دَ رِ ع َ ] (اِخ ) در نواحی حلب است و معنی آن بسریانی دیرالجماعة است و در زمان ابوفراس بن ابوالفرج بزاعی ویران بوده است . (از معجم البلدان ).
-
دیر عمرو
لغتنامه دهخدا
دیر عمرو. [ دَ رِ ع َ رْ ] (اِخ ) رشته کوهی است در طی ، نزدیک قریه ٔ جو و ذکر آن در اشعار زهیر آمده است . (از معجم البلدان ).
-
دیر فاخور
لغتنامه دهخدا
دیر فاخور. [ دَ رِ ] (اِخ ) در اردن واقع است و محلی است که در آنجا مسیح از یوحنا معمودانی معمودیت کعب را پذیرفت . (از معجم البلدان ).
-
دیر فثبون
لغتنامه دهخدا
دیر فثبون . [ دَ رِ ف َ ] (اِخ ) دیری است به سامراء زیباست و خوش آب و هوا بواسطه ٔ طراوت و زیبائی مردم به آنجا میروند. (از معجم البلدان ).