کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیر از خواب بلند شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیر از خواب بلند شدن
دیکشنری فارسی به عربی
اطل النوم
-
واژههای مشابه
-
دير
دیکشنری عربی به فارسی
دير , صومعه , خانقاه , کليسا , نام کليساي وست مينستر() , راهرو سرپوشيده , اطاق يا سلول راهبان وتارکان دنيا , ايوان , گوشه نشيني کردن , درصومعه گذاشتن , مجمع , خانقاه راهبان , رهبانگاه
-
دِیْرَ
لهجه و گویش گنابادی
deira در گویش گنابادی یعنی دُهُل ، طبل ، دَف
-
دِیَر
لهجه و گویش بختیاری
diyar دیگر.
-
کهن دیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. معرب] [قدیمی، مجاز] kohandeyr دنیا.
-
nunnery1, convent1
دیر راهبگان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] بنا یا مجموعۀ بناهایی که راهبگان در آن زندگی میکنند
-
دیر دیدن
لغتنامه دهخدا
دیر دیدن . [ دی دی دَ ] (مص مرکب ) دور دیدن . بعید دیدن : بلندیش بینا همی دیر دیدسر کوه چون تیغ شمشیر دید.فردوسی .
-
دیر زنگی
لغتنامه دهخدا
دیر زنگی . [ دَ رِ زَ ] (اِخ ) دیری است نزدیک شهر رها. (یادداشت مؤلف ).
-
دیر ساختن
لغتنامه دهخدا
دیر ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دیر ترتیب دادن . دیر تهیه کردن : با همه زیرکی و استادی دیر سازم و لیک بد سازم .علی تاج حلوایی .
-
دیر شماسی
لغتنامه دهخدا
دیر شماسی . [ دَ رِ ش َم ْ ما ] (اِخ ) دیر مسیحی : روز شنبه ز دیر شماسی خیمه زد در سواد عباسی .نظامی .
-
دیر کاج
لغتنامه دهخدا
دیر کاج . [ دَ رِ ] (اِخ ) نام رباطی است بین قم و ری . (فرهنگ جهانگیری ).
-
دیر کردن
لغتنامه دهخدا
دیر کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تأخیر کردن . اِبطاء. مقابل شتاب کردن (در رفتن بجایی ).
-
دیر کشیدن
لغتنامه دهخدا
دیر کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) امتداد. به درازا کشیدن . ادامه یافتن . زمان بسیار گرفتن ؛ صحبت آن دودیر کشید. (یادداشت مؤلف ) : دیگر روز با من خالی داشت این خلوت دیری بکشید. (تاریخ بیهقی ).
-
دیر گرفتن
لغتنامه دهخدا
دیر گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) دیر معاقبه کردن . چشم پوشی کردن : اصحاب گنه را به گنه دیر بگیردوآنگه که بگیرد زبر و زیر بگیرد.منوچهری .