کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیرینمعیشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
palaeoeconomy
دیرینمعیشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] رویکردی در باستانشناسی از دهۀ 1960 به بعد که به مطالعۀ رفتار انسان در محیطزیست پیشازتاریخ میپردازد و بهشدت تحت تأثیر مفاهیم رفتارشناسی جانوری است
-
واژههای مشابه
-
معیشت
واژگان مترادف و متضاد
۱. زندگانی ۲. ارتزاق، رزق، روزی، گذران، معاش
-
معیشت
فرهنگ فارسی معین
(مَ شَ) [ ع . معیشة ] (اِمص .) آنچه که به وسیلة آن زندگانی کنند.
-
معیشت
لغتنامه دهخدا
معیشت . [ م َ ش َ ] (ع اِمص ، اِ) زندگانی . (غیاث ). زیست . زندگی . زندگانی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هر که از کسب ... اعراض نماید نه اسباب معیشت خویش تواند ساخت و نه دیگران در تعهد تواند داشت . (کلیله و دمنه ). و شاید بود که کسی را برای فراغ ا...
-
معیشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: معیشة، جمع: معایش] ma'išat ۱. زندگانی.۲. آنچه بهوسیلۀ آن زندگانی کنند، از خوردنی و آشامیدنی.
-
معیشت
دیکشنری فارسی به عربی
اعالة
-
دیرین
واژگان مترادف و متضاد
دیرینه، سرمدی، طولانی، قدیمی، کهنه ≠ جدید
-
دیرین
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) کهنه ، قدیم .
-
دیرین
لغتنامه دهخدا
دیرین . (اِخ ) قریه ای آباد در غربیه بمصر. مؤلف تاج العروس این ده را آباد دیده است . (از تاج العروس ).
-
دیرین
لغتنامه دهخدا
دیرین . (ص نسبی ) دیرینه . کهنه . (آنندراج ). کهن . قدیم . عتیق . عتیقه : یار دیرین . دوست دیرین . آرزوی دیرین : نشناخت مرا حریف دیرین زیرا که چنین ندید پارم . ناصرخسرو.چو مجلس گرم شد ازنور شیرین ز مستی در سرآمد خواب دیرین . نظامی .چو هرخاکی که باد آ...
-
دیرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به دیر) dirin دیرینه؛ کهن؛ کهنه؛ قدیم.
-
دیرین
دیکشنری فارسی به عربی
سحيق
-
معیشت کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. زندگی کردن، زیستن، زندگانی کردن ۲. ارتزاق کردن، گذران کردن، امرارمعاش کردن
-
معیشت اندوز
لغتنامه دهخدا
معیشت اندوز. [ م َ ش َ اَ ] (نف مرکب ) آنکه اسباب زندگانی خود را اندوخته می کند. (ناظم الاطباء).