کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیرینزلزلهخیزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
paleoseismicity
دیرینزلزلهخیزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] مطالعۀ زمان و وقوع و بزرگی و فراوانی زمینلرزههای پیشازتاریخ
-
واژههای مشابه
-
seismicity
زلزلهخیزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] پراکندگی زمانی و مکانی زمینلرزهها
-
خیزی
لغتنامه دهخدا
خیزی . (اِ) رواق . طاق : بباغ تا گلها سر ز کنگره برزدز رشک خیزی خیزان همی شود صحرا . منجیک .روزیش خطر کردم و نانش بشکستم بشکست مرا دست و برون کرد ز خیزی . مشفقی بلخی .|| خدو. خیو. بساق . بزاق . بصاق . آب دهان . تف در تداول مردمان کرمان . (یادداشت مؤ...
-
background seismicity
زلزلهخیزی زمینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] زلزلهخیزیای که نتوان آن را به گسل یا چشمۀ مشخصی نسبت داد
-
زلزله
واژگان مترادف و متضاد
پسلرزه، زمینلرزه
-
زلزله
فرهنگ واژههای سره
زمین لرزه، بومهن
-
زلزله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] ← زمینلرزه
-
زلزله
فرهنگ فارسی معین
(زِ لْ زِ لِ) [ ع . زلزلة ] 1 - (اِمص .) لرزش . 2 - (اِ.) تکان و جنبش شدید یا خفیف پوستة کرة زمین .
-
زلزله
لغتنامه دهخدا
زلزله . [ زَ زَ / زِ زِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) رجفه . لرز. لرزه . لرزش . جنبش سخت و حرکت شدید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). جنبش زمین و زمین لرزه که بومهن و بومهین نیز گویند. (ناظم الاطباء). بومهن . بومهین . (صحاح الفرس ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). لغز...
-
زلزلة
لغتنامه دهخدا
زلزلة. [ زَ زَ ل َ ] (ع مص ) نیک جنبانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): زلزل اﷲ الارض زَلزلة، زِلزالا، زَلزالا و زُلزالا؛ جنبانید خدا زمین را.(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لرزیدن زمین . (آنندراج ). لرزانیدن زمین . (فرهنگ فارسی معین ). جنبانیدن . (...
-
زلزله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زَلزَ لَة، جمع: زَلازِل] zelzele ۱. (زمینشناسی) لرزش پوستۀ زمین؛ زمینلرزه.۲. [عامیانه، مجاز] بچۀ بسیار شلوغ و پرسروصدا.
-
زَلْزَلَةَ
فرهنگ واژگان قرآن
زلزله - نوسان وتکان خوردن پي درپي
-
زلزله
دیکشنری فارسی به عربی
زلزال
-
زلزله
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: zeminlarza طاری: ziminlarza طامه ای: zelzela طرقی: zelzela کشه ای: zelzela نطنزی: zeminlarzeš