کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیرینه سال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کهن سال
لغتنامه دهخدا
کهن سال . [ ک ُ هََ / هَُ ] (ص مرکب ) معمر و آنکه دارای عمر بسیار باشد. (ناظم الاطباء). پیر و سالخورده . مقابل خردسال . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وآن کعبه چون عروس کهن سال تازه روی بوده مشاطه ای به سزا پور آزرش . خاقانی .ز تاریخ کهنسالان آن بو...
-
قدیمی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ) [ ع . ] (ص نسب .)1 - دیرینه ، کهنه . 2 - سال دیده ، پیر.
-
قدیمی
لغتنامه دهخدا
قدیمی . [ ق َ ] (ص نسبی ) دیرینه وکهنه . (ناظم الاطباء). || سال دیده . پیر.
-
قدیم
لغتنامه دهخدا
قدیم . [ ق َ ] (ع ص ) دیرینه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، قدماء و قُدامی ̍ و قدائِم . || کهنه . || پیشین و سابق . || باس وباش . || پیر و سال دیده . (ناظم الاطباء).- قدیم الایام ؛ روزگار دیرینه . (ناظم الاطباء).
-
حراش
لغتنامه دهخدا
حراش . [ ح َرْ را ] (ع اِ) مار سیاه دیرینه سال بدان جهت که سوسمار صید کند. (منتهی الارب ).
-
پیشینه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به پیش، اسم) pišine ۱. سابقه.۲. [قدیمی] پیشین؛ سابق.۳. [قدیمی] دیرینه.۴. [جمع: پیشینگان] [قدیمی] کسی که در سالهای گذشته بوده و سابقاً میزیسته.
-
پارینه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به پار) ‹پارین› [قدیمی] pārine ۱. پارسالی: ◻︎ گفتمت امسال شدی به ز پار / رو که همان احمد پارینهای (سنائی۲: ۴۹۴).۲. (اسم) سال گذشته؛ سال پیش.۳. کهنه؛ دیرینه؛ قدیمی.
-
قنسر
لغتنامه دهخدا
قنسر. [ ق َ س َ ] (ع ص ) پیر کلان سال یا دیرینه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
oldest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قدیمی ترین، قدیمی، پیر، کهنه، مسن، عتیق، گذشته، سابق، سالخورده، فرسوده، دیرینه، باستانی، کهن سال، کهنه کار، سالار، پارینه، زر، سابقی، پیرانه
-
old
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قدیمی، پیر، کهنه، مسن، عتیق، گذشته، سابق، سالخورده، فرسوده، دیرینه، باستانی، کهن سال، کهنه کار، سالار، پارینه، زر، سابقی، پیرانه
-
عدامل
لغتنامه دهخدا
عدامل . [ ع ُ م ِ ] (ع ص ) دیرینه و سال خورده از هر چیزی . (قطرالمحیط) (اقرب الموارد)(از منتهی الارب ). || سطبر و کهنه از درخت و سوسمار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
-
قديم
دیکشنری عربی به فارسی
باستاني , ديرينه , قديمي , کهن , کهنه , پير , غير مصطلح (بواسطه قدمت) , سفيد , سفيد مايل به خاکستري , سالخورده , کهن سال , مسن , فرسوده , کهنه کار , پيرانه , گذشته , سابقي , پير مانند , نسبتا پير
-
دیرسال
لغتنامه دهخدا
دیرسال . (ص مرکب ) سالخورده . کهن . دیرساله . کنایه از معمر و کلان سال . دیرینه دور. دیرینه بود و دیرینه روز. (آنندراج ). کهن سال . کهنه . قدیم : چو روز اسعد از این چرخ دیرسال فرورفت ز چرخ ناله ٔ وا اسعداه زود برآمد. خاقانی .جهان پادشا چون شود دیرسال...
-
فرخنده فال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. مٲخوذ از عربی] [قدیمی] farxondefāl ۱. خوشطالع؛ خوشبخت: ◻︎ شنید این سخن پیر فرخندهفال / سخندان بُوَد مرد دیرینهسال (سعدی۱: ۱۰۶)،۲. مبارک؛ خوشیمن: ◻︎ برخاست بوی گل ز در آشتی درآی / ای نوبهار ما رخ فرخندهفال تو(حافظ: ۸۱۶).
-
ابن عمید
لغتنامه دهخدا
ابن عمید. [ اِ ن ُ ع َ ] (اِخ ) ابوالفتح علی بن محمدبن العمید. مولد او به سال 307 هَ .ق . او در جنگ با حسنویه در رکاب پدر بود و چون ابوالفضل درگذشت با حسنویه صلح کرده به ری بازگشت و منصب پدر بدو مفوض شد و تا 366 (سال وفات رکن الدوله ) وزارت پسر او مو...