کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیرگوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دیرگوار
/dirgovār/
معنی
غذایی که دیر هضم شود؛ دیرهضم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ثقیل، دیرهضم ≠ سهلالهضم
دیکشنری
heavy
-
جستوجوی دقیق
-
دیرگوار
واژگان مترادف و متضاد
ثقیل، دیرهضم ≠ سهلالهضم
-
دیرگوار
لغتنامه دهخدا
دیرگوار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) مقابل زودگوار. دشوارگوار. سنگین . ثقیل . دیرهضم .گران . بطی ءالهضم . بطی ءالانهضام . عسرالانهضام . عسرالهضم . (یادداشت مؤلف ). دیرهضم . (آنندراج ): رودگانی و شکنبه و معده این همه عصب است و سخت و دیرگوار. (الابنیه عن حقایق...
-
دیرگوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹دیرگوارا› [قدیمی] dirgovār غذایی که دیر هضم شود؛ دیرهضم.
-
جستوجو در متن
-
بدهضم
واژگان مترادف و متضاد
بدگوار، دیرگوار، دیرهضم ≠ خوشگوار، سهلالهضم
-
دیرهضم
واژگان مترادف و متضاد
۱. ثقیل، دیرگوار ۲. سنگین، ناگوار ≠ زودهضم
-
دیرگذار
لغتنامه دهخدا
دیرگذار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) دیرگذر. || دیرگوار. بطی ءالهضم . بطی ءالانحدار. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دیرگذر شود.
-
دیرهضم
لغتنامه دهخدا
دیرهضم . [ هََ ] (ص مرکب ) دیرگذار. دیرگذر. دیرگوار. ثقیل . بطی ءالهضم . دشگوار. سنگین .
-
عسرة
لغتنامه دهخدا
عسرة. [ ع َ س ِ رَ ] (ع ص ) مؤنث عَسِر. سخت و صعب و مشکل . رجوع به عَسِر شود.- عسرةالاندمال ؛ که دیر مندمل شود. (یادداشت مرحوم دهخدا).- عسرةالانهضام ؛ دیرگوار. دشوارگوار. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
زودگوار
لغتنامه دهخدا
زودگوار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) سریعالهضم . خوشگوار. سبک . زودهضم . مقابل دیرگوار. سریعالانهضام . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و او [ پایها ] زودگوارتر است ... از قبل آن زودگوار است که او را حرکت بیش از دگر اندامها بود. (الابنیه عن حقایق الادویه ، یادداشت...
-
ثقیل
لغتنامه دهخدا
ثقیل . [ ث َ ] (ع ص ) گران . وزین . سنگین .مقابل خفیف ، سبک . گران سنگ . گران به وزن . || گران جان . آنکه صحبت وی را ناخوش دارند. (منتهی الارب ). خَلنفَع. ناکس . شبشت . شبست . دهلب : چون بخواند نامه ٔ خود آن ثقیل داند او که سوی زندان شد رحیل . مولوی ...
-
شکنبه
لغتنامه دهخدا
شکنبه . [ ش ِ کَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) شکمبه . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). کده . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی مؤلف ). دره . کرش . جبجبه . اشکنبه . سیراب . سیرابی . سختو. معده (و آن در ستور نشخوارکننده است چون معده در انسان ). (یادداشت مؤلف ) : رود...
-
اشترغار
لغتنامه دهخدا
اشترغار. [ اُ ت ُ ] (اِ مرکب ) گیاهی است و تازه ٔ آنرا مانند کاهو در مصر و موصل میخورند، مفتح سده و مدر بول و مسخن معده و هاضم . (منتهی الارب ). گیاهی است که از بیخ آن آچار سازند و در بعضی فرهنگهاست که گیاهی است تلخ و بعضی بر آنند که تلخ آن اهل خراسا...
-
بطی
لغتنامه دهخدا
بطی ٔ. [ ب َ ] (ع ص ) سست رو. ج ، بِطاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درنگ کننده و آهسته . (آنندراج ) (غیاث ) (فرهنگ نظام ) (از مهذب الاسماء). آهسته و سست و کند. (ناظم الاطباء). مقابل تند و سریع : ...طایفه ٔ حکماء هندوستان در فضایل بزرجمهر سخن می گ...
-
گوار
لغتنامه دهخدا
گوار. [ گ ُ ] (نف ) مخفف گوارا است که نقیض گلوگیر باشد، و آن هر چیز بود از خوردنی و آشامیدنی که در حلق به آسانی رود و زود هضم شود. (برهان ). هر چیز خوش ذائقه و زودهضم ، و آن را خوشگوار گویند. (آنندراج ) : تشنه می گوید که کو آب گوارآب می گوید که کو آن...