کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیرباور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیرباور
لغتنامه دهخدا
دیرباور. [ وَ ] (ص مرکب ) بدباور. مقابل خوش باور، زودباور. شکاک . مرتاب . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
زودباور
واژگان مترادف و متضاد
احمق، ساده، سادهلوح، کانا، مغفل ≠ دیرباور
-
دیرباوری
لغتنامه دهخدا
دیرباوری . [ وَ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت دیرباور.
-
خوشباور
واژگان مترادف و متضاد
۱. خوشپندار، خوشخیال، خوشگمان ۲. دهنبین، زودباور، ساده، سادهدل، سادهلوح، صافوساده ≠ بدباور، دیرباور
-
سادهدل
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیشیلهپیله، خوشباور، زودباور، سادهلوح ≠ تودار، دیرباور ۲. روراست، صادق، بیتزویر
-
بدباور
لغتنامه دهخدا
بدباور. [ ب َ وَ ] (ص مرکب ) دیرباور. سی ِّءالظن . مقابل خوش باور و زودباور. (یادداشت مؤلف ).
-
مرتاب
لغتنامه دهخدا
مرتاب . [ م ُ ] (ع ص ) (از «ری ب ») گمان مند. (مهذب الاسماء). مریب . آنکه به شک باشد. شاک . دیرباور. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
خوش باور
لغتنامه دهخدا
خوش باور. [ خوَش ْ / خُش ْ وَ ] (ص مرکب ) زودباور. آنکه هر گفته را راست دارد و همه کس را استوار داند. مقابل دیرباور یا بدباور. یقنه . میقان . میقانه . ذویقین . (یادداشت مؤلف ).
-
زودباور
لغتنامه دهخدا
زودباور. [ وَ ] (ص مرکب )آنکه سخن دیگران را بی درنگ و بی اندیشه می پذیرد و باور می کند. ساده لوح . مقابل دیرباور. (فرهنگ فارسی معین ). زوداعتقاد و ساده لوح و ساده دل . (ناظم الاطباء).
-
شکاک
لغتنامه دهخدا
شکاک . [ ش َک ْ کا ] (ع ص ) کثیرالشک و کسی که بسیار شک کند و تردید داشته باشد. (ناظم الاطباء). بسیار شک کننده . دیرباور. بسیارشک . ج ، شَکّاکین . (یادداشت مؤلف ). کسی که منکر حصول علم باشد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شکاکان شود.
-
باوری
لغتنامه دهخدا
باوری . [ وَ ] (حامص ) این کلمه در معنی حاصل مصدری بکار رود اما نه جداگانه بلکه بصورت ترکیب آید چون :- بدباوری ، دیرباوری ، زودباوری ، خوش باوری ؛ در معانی بدباور بودن . دیرباور بودن . زودباور بودن . خوش باور بودن و غیره .
-
کاس ساندر
لغتنامه دهخدا
کاس ساندر. (اِخ ) دختر «پریام » و «اکوب » (در اساطیر). وی ازافولون «آپولون » موهبت پیشگوئی و خبر دادن از آینده را کسب کرد. سپس نسبت به خداوند قصور ورزید. و «آپولون » مصمم شد از او انتقام بگیرد و از آن پس کسی به پیشگوئیهای او اعتماد نکرد. در سقوط شهر ...
-
مؤتفک
لغتنامه دهخدا
مؤتفک . [ م ُءْ ت َ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ائتفاک . (از منتهی الارب ماده ٔ اف ک ). منقلب گردیده . زیر و زبر شده و سرنگون گشته از زلزله . (ناظم الاطباء). || برگرداننده و بازگرداننده از چیزی . (غیاث ) (آنندراج ). || صاحب شک . (حاشیه مثنوی چ خاور). ...
-
باور
لغتنامه دهخدا
باور. [ وَ ] (اِ) قبول . تصدیق سخن . (برهان قاطع). گمان میکنم از حرف «بَ» و «آور» بمعنی یقین مرکب است . (یادداشت مؤلف ). مخفف بآور است . (فرهنگ رشیدی ). قبول داشتن . (غیاث اللغات ). و کسانی که به ضم «واو» خوانند خطاست . (آنندراج ). اصل این کلمه از ر...