کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دید و شناخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دید و شناخت
لغتنامه دهخدا
دید و شناخت . [ دی دُ ش ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) دیدار و دوستی . ملاقات و آشنایی : دریغ صحبت دیرین و حق دید و شناخت که سنگ تفرقه ایام در میان انداخت .سعدی .
-
واژههای مشابه
-
visibility map
نقشۀ دید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] نقشهای که نواحی فاقد امکان دید مستقیم را مشخص میکند
-
view 1
دید 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] جلوۀ بصری یک مکان یا گستره متـ . چشمانداز 2، منظره
-
دید 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی، علوم تشریحی] ← بینایی
-
runway visibility
دید باند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] محدودهای در راستای باند که در اوضاع جوّی حاکم بر محیط از یک نقطۀ معین بر روی باند قابل مشاهده است
-
foresight 2
دید جلو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] قرائت چوبۀ ترازیابی بر روی نقطۀ بعدی، یعنی نقطهای که قرار است ارتفاع آن تعیین شود
-
binocular vision
دید دوچشمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] استفادۀ همزمان از هر دو چشم بدون مشکل دوبینی
-
chromatic vision, colour vision
دید رنگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] تشخیص رنگهای مختلف سازندۀ طیف نور مرئی
-
backsight/ back sight
دید عقب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] قرائت چوبۀ ترازیابی بر روی نقطهای که قبلاً قرائت شده است
-
peripheral vision, indirect vision
دید محیطی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] دیدی که در آن محرک در راستای لکۀ زرد شبکیه قرار نمیگیرد
-
central vision, direct vision, foveal vision
دید مرکزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی، علوم تشریحی] دیدی که در آن محرک مستقیماً در راستای لکۀ زرد شبکیه قرار میگیرد
-
دید زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص م .) (عا.) 1 - تخمین زدن قیمت چیزی ، برآورد کردن حاصل زراعت . 2 - چشم چرانی .
-
فرا دید
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (ق مر.) پدید، هویدا.
-
قدرت دید
دیکشنری فارسی به عربی
بصر