کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دید و بازدید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تعیین میزان دید چشم
دیکشنری فارسی به عربی
فحص النظر
-
حسن، علی را در باغ دید.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: hasan ali-š ru bâq-de bedi. طاری: hasan ali-š yo raz-vâ bedi. طامه ای: hasan ali ru raz-de bodi. طرقی: hasan ali-š yo raz-de bedi. کشه ای: hasan ali-š yo raz-de bedi. نطنزی: hasan ali-š tu bâq badi.
-
هرکه مرا دید، به من سلام کرد.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: harki men-eš bedi, be men-eš selâm ka. طاری: harki mun-eš bedi, selâm-eš bekardun. طامه ای: harki mun-e bodi, salâm-e ke. طرقی: harki mon-eš bedi, sölâm-eš dikardo. کشه ای: harki mu-š bedi, salâm-eš ka. نطنزی: harki mon-eš badi, selâm-eš bak...
-
همین که (/ تا) مرا دید، پنهان شد.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: nezen ke men-eš bedi, qâyem bebo. طاری: hamin go mun-eš bedi, qâyem bebo. طامه ای: hamin ko mun-e bodi, qâyam bobo. طرقی: hamin ke mon-eš bedi, qâyem bebo. کشه ای: tâ mu-š bedi, qâyem bebo. نطنزی: tâ mon-eš badi, qâyam babo.
-
در معرض دید دیگران قرار دادن
دیکشنری فارسی به عربی
إراءَة
-
واژههای همآوا
-
دیدوبازدید
فرهنگ گنجواژه
ملاقات.
-
جستوجو در متن
-
visit
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازدید کنید، بازدید، دیدار، عیادت، دیدن کردن از، ملاقات کردن، زیارت کردن، عیادت کردن، دید و بازدید کردن، سر زدن، خدمت کسی رسیدن
-
بازدید
لغتنامه دهخدا
بازدید. (مص مرکب مرخم ) برآورد (حاصل مزرعه و درآمد و امثال آن ). تقویم . تخمین . حدس قسمت بنایی . حزر. تقویم حاصلی ندرویده و ناچیده : ودر حین بازدید محال ، معتمدی از دیوان اعلی تعیین میشود که در حضور او عمل و سایر مأمورین بازدید نمایند. (تذکرةالملوک...
-
visits
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازدیدکننده داشته است، بازدید، دیدار، عیادت، دیدن کردن از، ملاقات کردن، زیارت کردن، عیادت کردن، دید و بازدید کردن، سر زدن، خدمت کسی رسیدن
-
visited
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ملاقات کرد، دیدن کردن از، ملاقات کردن، زیارت کردن، عیادت کردن، دید و بازدید کردن، سر زدن، خدمت کسی رسیدن
-
کارت
لغتنامه دهخدا
کارت . (فرانسوی ، اِ) ورقه ٔ یادداشت که در دید و بازدید برای یکدیگر فرستند. (ناظم الاطباء). مقوائی که نام دارنده ٔ آن بر آن نوشته است . کارت دعوت . || ورق بازی چون گنجفه و غیره . || کارت عضویت ، ورقه ای دال بر کارمندی شخص در مؤسسه و اجتماعی .
-
مراوده
لغتنامه دهخدا
مراوده . [ م ُ وِ دَ / دِ ] (از ع ، اِمص ) آمد و شد. رفت و آمد. تردد. (یادداشت مؤلف ). دید و بازدید. (ناظم الاطباء). با کسی دوستی و معاشرت داشتن . (فرهنگ فارسی معین ). ج ، مراودات .- مراوده داشتن با کسی ؛ با اورفت و آمد کردن . ارتباط و آمد و شد داش...
-
دیدنی کردن
لغتنامه دهخدا
دیدنی کردن . [ دی دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دیدن کردن . بازدید. دید و وادید. دیدن . (از آنندراج ) : بشب جمعه کنم دیدنی دختر رززآنکه میخانه نشین در شب آدینه بود.اختر یزدی .
-
آمد
لغتنامه دهخدا
آمد. [ م َ ] (مص مرخم ،اِمص ) اسم مصدر یا مصدر مرخّم آمدن . ایاب . مَجی ٔ.- آمد و رفت ؛ رفت و آمد. ایاب و ذهاب .- بدآمد ؛ ضجرت . کراهت .- || شقاوت . نحوست .- بِه ْآمد ؛ نیک آمد. خیر. سعادت : نیک آمد و به آمد خلق خدا ازوست آن بِه ْ بود که قوّت و قدرت...