کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دیدن
/daydan/
معنی
خوی؛ عادت؛ دٲب؛ روش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
رویت، رمق، نظر، نگریستن
فعل
بن گذشته: دید
بن حال: بین
دیکشنری
behold, perceive, see, sight, watch
-
جستوجوی دقیق
-
دیدن
واژگان مترادف و متضاد
رویت، رمق، نظر، نگریستن
-
دیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (مص م .) 1 - نگاه کردن . 2 - زیارت کردن . 3 - عیادت کردن . 4 - صلاح دانستن ، مصلحت دیدن .
-
دیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ دَ) [ ع . دیدان ] (اِ.) خوی ، عادت ، روش .
-
دیدن
لغتنامه دهخدا
دیدن . [ ] (اِخ ) رجوع به محمدبن علی معروف به دیدن شود.
-
دیدن
لغتنامه دهخدا
دیدن . [ دَ دَ ] (ع اِ) خو و عادت . (منتهی الارب ). دأب . عادت . (اقرب الموارد). خوی . (نصاب ) (السامی فی الاسامی ). عادت . (تاج العروس ). خوی . شیمة. شنشنة. هجیر. (یادداشت مؤلف ).
-
دیدن
لغتنامه دهخدا
دیدن . [ دَ دَ ] (ع اِ) لهو و لعب . (از لسان العرب ). رجوع به دیدان شود.
-
دیدن
لغتنامه دهخدا
دیدن . [ دی دَ] (مص ) مصدر دیگر آن به قیاس بینیدن و اسم مصدرش بینش است . (از یادداشت مؤلف ). نگریستن . رؤیت کردن . نگریدن . نگاه کردن . نظر انداختن . عیان . معاینه . مقابل آگهی یافتن و خبر. ابصار. لحاظ. ملاحظه . رؤیة. رؤیان . مشاهده . (یادداشت مو...
-
دیدن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹دیدان› [قدیمی] daydan خوی؛ عادت؛ دٲب؛ روش.
-
دیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: ditan] didan نگاه کردن؛ نگریستن؛ دیدار کردن.
-
دیدن
دیکشنری فارسی به عربی
ادرک , انظر , بصر , تحمل (فعل ماض) , روية , شاهد , عين , غصين , لاحظ , ميز , نظرة , وجهة النظر
-
دیدن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bevini طاری: didan طامه ای: diyan طرقی: didan کشه ای: didan نطنزی: diyan
-
واژههای مشابه
-
دیدَن
لهجه و گویش بختیاری
didan دیدن.
-
ساعت،() دیدن/داشتن،وقت دیدن
لهجه و گویش تهرانی
وقت خوب بودن برای کاری
-
عرض دیدن
لغتنامه دهخدا
عرض دیدن . [ ع َ دی دَ ] (مص مرکب ) درعرف حال معنی موجودات گرفتن است . اعم از آنکه سپاه باشند یا چیز دیگر از نقد و جنس . (آنندراج ). || سان دیدن . رژه دیدن . دفیله گرفتن : چو پاس عصمت خود فرض می دیدسپاه ناز خود را عرض می دید.آصف خان جعفر (از آنندراج ...