کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیب
لغتنامه دهخدا
دیب . (اِخ ) بندری است در جنوب شبه جزیره ٔ کاتیاور که بیست میل مربع وسعت و 1900 تن سکنه دارد و از مستملکات پرتغال است . (فرهنگ فارسی معین ). بندری باشد در هند. (برهان ) (آنندراج ).
-
دیب
لغتنامه دهخدا
دیب . (ترکی ، اِ) بیخ و بن هر چیز را گویند. (برهان ). و نیز در ترکی معنی شایستگی و خوشبختی و ته و پا و پایه دارد. (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
دیب
لغتنامه دهخدا
دیب . (هندی ، اِ) دیپا(در سانسکریت ) ذیب . ذیبة در زبان مردم هند بمعنی جزیره است . (از الجماهر ص 43). کلمات مالدیو، لاکدیو، دیودیپ ، ساتادیپ ، سرندیب ، سنگل دیب ، مالدیب ترکیب با این کلمه است . (دیبجات =مجمعالجزایر) (یادداشت مؤلف ). ج ، دیبات ؛ الدی...
-
جستوجو در متن
-
دیو
لغتنامه دهخدا
دیو. [ وْ ] (هندی ، اِ) دیب . جزیره (به زبان مردم هند): مالدیو. لاکدیو. (یادداشت دهخدا).
-
ذیب
لغتنامه دهخدا
ذیب . (اِخ ) دیب . دیو. ذیبة. جزیرة. رجوع به ذیبة المهل و دیبجات و سرندیب شود.
-
ذیبة
لغتنامه دهخدا
ذیبة. [ ب َ ] (اِخ ) از کلمه ٔ دیو و دیب به معنی جزیره است : ذیبة المهل ؛ جزیره ٔ مهلان . (ماله ِها).
-
دابشلیم
لغتنامه دهخدا
دابشلیم . [ ب ِ ] (اِخ ) نام راجه ٔ هند. مردی بسیار دانا و عادل و قصه های کلیله و دمنه از اوست . (غیاث ). دیب شرم . دیب شلم . دیب سرم . پادشاه هند که بیدپای حکیم هندی کلیله و دمنه را برای او تصنیف کرد. صاحب مجمل التواریخ و القصص آرد، در پادشاهی نوشرو...
-
قراخان
لغتنامه دهخدا
قراخان . [ ق َ ] (اِخ ) ابن منسک . منسک را مغولان دیب باقوخان خوانند وی جد مغولان و از فرزندان یافث بن نوح است . قراخان را پسری بود اغور نام که موحد شد و پادشاهی آن قوم او را مسلم گردید و در نسل او پادشاهی تا یک قرن دوام یافت . (تاریخ گزیده چ امیرکبی...
-
النجه خان
لغتنامه دهخدا
النجه خان . [ اَ ل َ ج َ ] (اِخ ) ابن کیوک خان بن دیب باقوی بن المجنه خان بن ترک . از پادشاهان قدیم ترک که پدر دو پسر بنام تاتار و مغول بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 6 شود.
-
مکرماً
لغتنامه دهخدا
مکرماً. [ م ُ ک َرْ رَ مَن ْ ] (ع ق ) باتکریم . بااحترام . به عزت : صواب آن است که عزیزاً و مکرماً بدان قلعت مقیم می باشد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 9). معتصم گفت حاجبی را بخوانید، بخواندند بیامد گفت به خانه ٔ افشین رو با مرکب خاص ما و بودلف قاسم عجلی را...
-
المجنه خان
لغتنامه دهخدا
المجنه خان .[ ] (اِخ ) ابن ترک بن یافث بن نوح . از اجداد تاتار ومغول و از پادشاهان ترک بود که پس از پدر بسلطنت رسید. وی پادشاهی عادل بود و بر قواعد و رسوم پدر چیزی بیفزود؛ و بعد از آنکه بکبر سن رسید امر سلطنت را بپسر خود «دیب باقوی » تفویض کرد و خود ...
-
الیاس مطر
لغتنامه دهخدا
الیاس مطر. [ اِل ْ م َ طَ ] (اِخ ) ابن دیب مطر (1273-1328 هَ . ق . / 1857-1910 م .). پزشکی متتبع بود. در حاصبیا از کشور سوریه بدنیا آمد و در بیروت درگذشت . در دمشق و سوریه بتدریس طب و حقوق پرداخت . سی جلد کتاب به عربی و ترکی نوشت که از جمله ٔ آنها تا...
-
دیبجات
لغتنامه دهخدا
دیبجات . [ ب َ ] (اِ) مجمع الجزایر (اصل آن در سانسکریت [ دیوپا ] ست ). جمع معدول از کلمه ٔ هندی ، دیب ، دیپا، بمعنی جزیره و جات کلمه ٔ هندی بمعنی قوم ، گروه ، گنگ بار و چون مطلق گویند مراد مجمعالجزایر هند است که آخر آن سرندیب [ سیلان ] است . (یادداشت...
-
لکدیب
لغتنامه دهخدا
لکدیب . [ ل َ ک ِ ] (اِخ ) لک . نام مجمعالجزائری در بحر عمان واقع در سیصدهزارگزی ساحل جنوب غربی از هندوستان . میان ده دقیقه و 14 ثانیه عرض شمالی و 20 دقیقه و 69 ثانیه یا 40 دقیقه و 71 ثانیه طول شرقی و از ده جزیره ٔ بزرگ و بسیاری جزایر کوچک تشکیل یافت...