کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دک زده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دک زده
معنی
(دَ زَ دِ) (ص مف .) کسی که ریش و سبیل و مژه و ابرو را تراشیده باشد؛ چار ضرب زده .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دک زده
فرهنگ فارسی معین
(دَ زَ دِ) (ص مف .) کسی که ریش و سبیل و مژه و ابرو را تراشیده باشد؛ چار ضرب زده .
-
دک زده
لغتنامه دهخدا
دک زده . [ دَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) شخصی را گویند که چارضرب زده باشد و یعنی ریش و بروت و مژه و ابرو را در هم تراشیده باشد. (برهان ) (آنندراج ). و در اینصورت زدن به معنی دور کردن و بریدن خواهد بود. (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
دَک
لهجه و گویش تهرانی
دهن
-
دک دک
لغتنامه دهخدا
دک دک . [ دِ دِ ] (اِصوت ) حکایت حالت انقباض و انبساط بدن از سرما. لرزیدن بدن بشدت و سختی . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).- دک دک (دیک دیک ) لرزیدن ؛ سخت بلرزه درآمدن بدن از سرما یا از ترس . و رجوع به دک شود.
-
دک دک
لغتنامه دهخدا
دک دک . [ دِ دِ ] (ع اِ صوت ) اسم صوتی است که بدان خروس را زجر کنند. (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد).
-
کلیج دک
لغتنامه دهخدا
کلیج دک . [ک َ دَ ] (اِ) زاغچه . کلاغ خرد با پر سیاه و سپید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کَلیجدَک در تداول عامه ٔمردم گناباد بر نوعی زاغ اطلاق می شود که پرهای سیاه و سفید دارد و هنگامی که بر بام سرای می نشیند و آوازخاصی سر می دهد مردم بدان فال نیک م...
-
دک کردن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. کَ دَ) (مص م .) (عا.) کسی را با ترفند از جایی راندن .
-
دک زدن
لغتنامه دهخدا
دک زدن . [ دِ زَ دَ ] (مص مرکب ) لرزیدن بدن خواه از سرما یا خوف یا در طلب چیزی . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). دک ِدِک لرزیدن .
-
دک زدن
لغتنامه دهخدا
دک زدن . [دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) گدایی کردن . کدیه . (برهان ).
-
دک شدن
لغتنامه دهخدا
دک شدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، رفتن به نهانی . رفتن به خفا و نهانی . بی اطلاع دیگران بشتاب و سرعت رفتن چنانکه هیچ کس نبیند. به چستی و چالاکی و بی آگاهی حاضران بشتاب غائب شدن . جیم شدن . اضرهزاز. (یادداشت مرحوم دهخدا). رفتن کسی است از جا...
-
دک کردن
لغتنامه دهخدا
دک کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، دور کردن کسی را به تدبیر. کاری کردن که از آنجا برود. بیرون کردن کسی را که وجودش مخل مقصود است با زرنگی . اخراج کردن به فن . به حیله بیرون کردن . او را به بهانه ای بیرون فرستادن . او را با زرنگی یا زور از ...
-
دِکُ پوز
لهجه و گویش گنابادی
dekopwz در گویش گنابادی یعنی سر و صورت ، چهره ، ریخت و قواره ، شکل ظاهری
-
سا دَک
لهجه و گویش بختیاری
sâ dak آسمان بىابر.
-
دک شدن
لهجه و گویش تهرانی
به حالت پنهانی فرار کردن