کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دکه روزنامه فروشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دکه روزنامه فروشی
دیکشنری فارسی به عربی
کشک بيع الصحف
-
واژههای مشابه
-
دکة
لغتنامه دهخدا
دکة. [ دَک ْ ک َ ] (ع اِ) اسم المرة است مصدر دک را به معنی یک بار کوفتن و ویران کردن . و رجوع به دَک ّ شود: و حملت الارض و الجبال فدکتا دکةً واحدة. (قرآن 14/69)؛ و زمین و کوهها برداشته شوند و بهم زده شوند بهم زدنی یک بار.
-
دکة
لغتنامه دهخدا
دکة. [ دَک ْ ک َ ] (ع اِ) ریگستان هموار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دوکانچه ٔ برابر و هموار که بر وی نشینند. (منتهی الارب ). دوکان . (دهار). بنائی که قسمت بالای آنرا مسطح کنند تا بر آن نشینند. ج ، دِکاک . (از اقرب الموارد). ج ، دِکک . (ناظم...
-
دکة
لغتنامه دهخدا
دکة. [ دِ ک َ ] (ع اِمص ) چربش گرفتگی . (منتهی الارب ). اسم است از مصدر «ودک »، به معنی چرب شدن . (از اقرب الموارد). || (ص ) چرب و چربی دار. (ناظم الاطباء).
-
دکة
لغتنامه دهخدا
دکة. [ دِک ْ ک َ ] (ع اِ) تحریفی است از «تکة» بمعنی بند شلوار. (از اقرب الموارد). رجوع به تِکّة شود.
-
دکة
لغتنامه دهخدا
دکة. [ دُک ْ ک َ ] (ع اِ) چیزی است که آنرا از «هبید» به معنی حنظل ، و آرد فراهم می آورند. و آن در صورتی است که آرد کم بیاید. (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس ).
-
دَکَّةً
فرهنگ واژگان قرآن
کوبیدنی سخت (از کلمه دکّ به معنی کوبیدن سخت و همچنین دفن)
-
concession stand
دکۀ غذا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] محلی که مشتریان میتوانند لبچرههای سبک مانند چیپس و بستنی و همچنین غذاهای آماده مانند سوسیس و همبرگر از آن بخرند
-
دکه چوبی کوچک
دیکشنری فارسی به عربی
کشک
-
دکه و بازار
فرهنگ گنجواژه
محل تجارت
-
جستوجو در متن
-
newsstands
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روزنامه ها، دکه روزنامه فروشی، روزنامه فروشی
-
روزنامه فروش
لغتنامه دهخدا
روزنامه فروش . [ م َ / م ِ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ روزنامه . کسی که در دکه ٔ روزنامه فروشی ، روزنامه می فروشد.