کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دکه
/dakke/
معنی
۱. سکو؛ تختگاه.
۲. دکان کوچک.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اطاقک، حجره، دکان، کیوسک، مغازه
دیکشنری
bar, booth, boutique, concession, kiosk
-
جستوجوی دقیق
-
دکه
واژگان مترادف و متضاد
اطاقک، حجره، دکان، کیوسک، مغازه
-
دکه
فرهنگ فارسی معین
(دَ ک ِّ یا ک َّ ) (اِ.) بز کوهی ، تکه .
-
دکه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . دکة ] 1 - دکان کوچک . 2 - از ادات تمسخر و توهین .
-
دکه
لغتنامه دهخدا
دکه . [ دَک ْ ک َ / ک ِ ] (اِ) بز کوهی ، و عوام آنرا تکه خوانند. (از برهان ). و رجوع به تکه شود. || به هندی پهلو بر پهلو و دوش بر دوش زدن . (برهان ).
-
دکه
لغتنامه دهخدا
دکه . [ دَک ْ ک َ / ک ِ ] (از ع ، اِ) دکة. دکانک . دکانچه . دکان سرای . (یادداشت مرحوم دهخدا). سکو.(برهان ). سکو، و آن جایی است که قدری از زمین همواررا مرتفع سازند و بر آن نشینند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). و رجوع به دکة شود : صفه ٔ این سرای آن ا...
-
دکه
لغتنامه دهخدا
دکه . [ دَک ْه ْ ] (ع مص ) «ههه » کردن درروی کسی . (از منتهی الارب ). بوییدن بخار دهان کسی را. (از اقرب الموارد). نَکْه . و رجوع به نَکْه شود.
-
دکه
لغتنامه دهخدا
دکه . [ دُ ک َ / ک ِ ] (اِ) به لغت زند و پازند، زندان و محبس . (ناظم الاطباء).
-
دکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دکَّة] dakke ۱. سکو؛ تختگاه.۲. دکان کوچک.
-
دکه
دیکشنری فارسی به عربی
دکان , کشک , موقف
-
واژههای مشابه
-
دکة
لغتنامه دهخدا
دکة. [ دَک ْ ک َ ] (ع اِ) اسم المرة است مصدر دک را به معنی یک بار کوفتن و ویران کردن . و رجوع به دَک ّ شود: و حملت الارض و الجبال فدکتا دکةً واحدة. (قرآن 14/69)؛ و زمین و کوهها برداشته شوند و بهم زده شوند بهم زدنی یک بار.
-
دکة
لغتنامه دهخدا
دکة. [ دَک ْ ک َ ] (ع اِ) ریگستان هموار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دوکانچه ٔ برابر و هموار که بر وی نشینند. (منتهی الارب ). دوکان . (دهار). بنائی که قسمت بالای آنرا مسطح کنند تا بر آن نشینند. ج ، دِکاک . (از اقرب الموارد). ج ، دِکک . (ناظم...
-
دکة
لغتنامه دهخدا
دکة. [ دِ ک َ ] (ع اِمص ) چربش گرفتگی . (منتهی الارب ). اسم است از مصدر «ودک »، به معنی چرب شدن . (از اقرب الموارد). || (ص ) چرب و چربی دار. (ناظم الاطباء).
-
دکة
لغتنامه دهخدا
دکة. [ دِک ْ ک َ ] (ع اِ) تحریفی است از «تکة» بمعنی بند شلوار. (از اقرب الموارد). رجوع به تِکّة شود.
-
دکة
لغتنامه دهخدا
دکة. [ دُک ْ ک َ ] (ع اِ) چیزی است که آنرا از «هبید» به معنی حنظل ، و آرد فراهم می آورند. و آن در صورتی است که آرد کم بیاید. (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس ).